بازتاب جنگ بدر در جهان آنروز از هر جهت مسیر تاریخ اسلام را عوض کرد. این خبر به محض اینکه به هر جا رسید دو نتیجه داشت: «شکست ابهت جاهلیت قریش» و «توجه خاص به اسلام به عنوان مکتبی جدید» که می‌تواند دنیا را دگرگون سازد و حکومت و قدرت نظامی تشکیل دهد. هر کس […]

بازتاب جنگ بدر در جهان آنروز از هر جهت مسیر تاریخ اسلام را عوض کرد. این خبر به محض اینکه به هر جا رسید دو نتیجه داشت: «شکست ابهت جاهلیت قریش» و «توجه خاص به اسلام به عنوان مکتبی جدید» که می‌تواند دنیا را دگرگون سازد و حکومت و قدرت نظامی تشکیل دهد. هر کس این موضوع را می‌شنید می‌گفت: این  دیگر آن اسلام قبلی نیست، بلکه اسلامی‌ست که باید روی آن حساب کرد و بدان توجه نمود.

اشاره
    در رمضان سال دوم هجری واقعه‌ای بسیار مهم و سرنوشت ساز در تاریخ اسلام به وقوع پیوست،که تحول شگرفی در تاریخ اسلام و مسلمانان به وجود آورد. این واقعه چنان بود که در پی آن، جهانِ آن روز نسبت به  اسلام نظر دیگری پیدا کرد. این واقعه، وقوع جنگ بدر بود. تا قبل از وقوع بدر کلیه عرب و آن‌هایی که از اسلام چیزی شنیده بودند، بر این فکر و باور بودند که اسلام آئین فکری ذهنی است که بسیاری از غارنشین‌ها و زهاد عوام به آن پرداخته‌اند. به همین خاطر تا قبل از این حادثه گمان آن‌ها بر این بود که اسلام چیز مهم و جدیدی نیست. اما بعد از غزوه‌ی بدر معلوم شد که اسلام غیر از آنچه اینان تصور می‌کنند است. اسلام دینی سرنوشت ساز است که می‌خواهد سرنوشت دنیا را به دست گیرد، و چه بسا فرق است بین این دو جهان بینی. درست است که افکار و اندیشه‌های پرهیزکارانه و پارسا منشانه‌ی جهان آن روز در اسلام وجود داشت، اما علاوه بر مسائل پارسائی و زهد و تقوا، مسئله‌ی ساختن و مدیریت جامعه و مملکت داری و به دست گرفتن سرنوشت مردم نیز در برنامه‌ی اسلام خیلی مهم بوده و هست.

انگیزه های وقوع بدر
    در طول سیزده سال زندگی مکی پیامبر اکرم صلی الله و علیه وسلم فقط خلاصه‌ی عقاید بیان می‌شد و شعار مسلمین «لکم دینکم ولی دین» (1)و  «فمن شاء فلیؤمن و من شاء فلیکفر»(2) بود. در طول این سیزده سال هیچ گونه مبارزه و یا جهادی نبود. یکی دو نفر از مسلمین پدر و مادر عمار (سمیه و یاسر) رضی الله عنهم تحت سخت‌ترین شکنجه ها شهید شدند. وقتی اجازه‌ی هجرت داده شد، کار مسلمانان راحت‌تر شد. عده‌ای از مسلمین که در هجرت دوم به مدینه هجرت کرده بودند، نزدیکان مشرک‌شان اموالشان را مصادره کردند. عبدالرحمن بن ابی‌بکر و ابو قحافه پدر حضرت ابوبکر رضی‌الله عنه که هنوز مسلمان نشده بودند، تمامی اموال صدیق اکبر را مصاده کردند. همچنین بعد از هجرت فاروق اعظم رضی‌الله عنه اقوامش همگی مالش را تصاحب کردند. و عباس بعد از هجرت سیدالشهدا حمزه رضی‌الله عنه تمامی اموال برادر خود را مصادره کرد.
   آنگاه که مسلمین، یثرب (مدینه النبی) را برای هجرت انتخاب کردند، وحشت مشرکین بیشتر شد. چرا که مدینه بین شام و مکه  قرار داشت. معمولاً مردم مکه هیچ نوع حرفه و کاری نداشتند و مطلقاً مصرف کننده بودند. یا از طریق حجاج لوازم و کالا خریداری می‌کردند، یا اینکه تابستان‌ها به طرف شام حرکت می‌کردند و از هوای خنک آنجا لذت برده و با خود مال التجاره‌ی زیادی به طرف مکه می‌آوردند. و همچنین زمستان‌ها را به طرف یمن در حرکت بودند و قافله‌های گندم، جو، برنج، ذرت، و حبوبات را به طرف مکه گسیل می‌داشتند.که اشاره ظریف قرآن کریم به «رحله الشتاء و الصیف» همین بوده است.

کاروان ابی سفیان   
    در آن سال ابوسفیان رهبری یک گروه بزرگ تجاری را به سوی شام به عهده گرفته بود. زمانی که ابی‌سفیان به حوالی مدینه رسید، مورد تعقیب رسول اکرم صلی الله و علیه وسلم قرار گرفت ولی او به زودی از محل دور شده بود. اما هنگامی که زمان بازگشت کاروان فرارسید، پیامبر اکرم صلی الله و علیه وسلم طلحه بن عبیدالله و سعید بن زید را به سرعت به سمت شمال فرستاد تا از اخبار کاروان جستجو کنند. آن دو وقتی به محل «حوراء» رسیدند، در آنجا درنگ کردند تا ابی‌سفیان و کاروانش از مقابل آنان گذشت. آنگاه به سرعت به طرف مدینه آمدند و رسول خدا صلی الله و علیه وسلم را از آنچه دیدند مطلع کردند.
   این کاروان ثروت قابل توجهی را که از آنِ سران قریش و بزرگان مکه بود با خود داشت. یک هزار شتر با بارهای سنگین. این یک فرصت طلایی برای مسلمانان بود تا بتوانند ضربه‌ی سهمگینی بر پیکره‌ی اقتصاد قریشیان وارد کنند. از این رو رسول اکرم صلی الله و علیه وسلم اعلام کردند :«هذه عیر قریش فیها اموالهم فاخرجو الیها لعل الله ینفلکموها»(3) این کاروان قریش است که اموال قریش در آن است بیایید به سوی آن عزیمت کنید امید است که خداوند آن را پیشکش شما نماید.
   هیچ کس از مسلمین وادار به حرکت به طرف کاروان ابی سفیان نشد. زیرا هیچ گمانی نسبت به آنچه  در محل بدر اتفاق افتاده بود، نبود. زیرا  پیامبر اکرم صلی الله و علیه وسلم قصد کاروان ابوسفیان را داشتند نه مقابله با لشکر مشرکین در بدر را.

سامان لشکر مسلمانان
     سه روز از رمضان سپری شده بود. بعد از آنکه پیامبر اکرم صلی الله و علیه وسلم ابن ام مکتوم را جانشین خود در مدینه تعیین کرده بودند، با سیصد و سیزده تن از شهر بیرون شدند. رسول خدا با این لشکرِ نه چندان آماده از حدود مدینه گذشتند و راه اصلی مدینه به طرف مکه را در پیش گرفتند. وقتی موضع «بئر روحاء» را گذراندند، قصد بدر را کردند. وقتی به حوالی بدر رسیدند، کسانی را به طرف بدر روانه کردند تا درباره کاروان ابی سفیان کسب خبر کنند.   
     ابوسفیان که مسئول کاروان بود نهایت دقت و مراقبت را داشت. هنوز کاروان قریش به بئر روحاء نرسیده بود که ابوسفیان خود جلوتر از کاروان بر سر چاه آمد تا اوضاع را کنترل کند. همین که به آن جا وارد شد، فضله‌ی شتری را برداشت و آن را دو تیکه کرد. داخل فضلهی‌ شتر هسته‌ی خرما بود. ابوسفیان فهمید که این فضله‌ی شتر مدینه  و متعلق به لشکر پیامبر است.
   ابی سفیان شتابان به سوی کاروان خود بازگشت، و تغییر جهت داد. و از سوی غرب آهنگ دریای سرخ را کرده و جاده اصلی مکه که از بدر عبور می‌کرد  در سمت چپ واگذاشت و به این ترتیب کاروان قریش را رهانید.

جارچی خطر در مکه
    ابی سفیان بیدرنگ ضمضم بن عمرو غِفاری را به اجرت گرفت تا به مکه برود و سر اهل مکه فریاد زند که به سوی کاروان‌شان بتازند، و آن را از دست لشکریان محمد و پیروانش رها سازند. ضمضم شتابان به سوی مکه حرکت کرد. به محض اینکه به مکه رسید، گوش شترش را شکافت و پیراهنش را درید و بر شترش ایستاد و فریاد زد «اللطیمه  اللطیمه»(4) یعنی اینکه کاروان اموالتان را از چنگ محمد رها سازید.
آمادگی مکیان برای نبرد
به محض اطلاع ضمضم، عده‌ی زیادی برای نبرد آماده شدند. ابوجهل قبل از همه آمادگی خود را اعلام کرد. از اشراف و سران قریش کسی جز ابولهب از جنگ کناره گیری نکرد.ابولهب کسی را به جای خود اجیر کرد و به میدان جنگ فرستاد. امیه بن خلف که از قبل وعده‌ی کشته شدن خود را از پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم شنیده بود، از جنگ کناره‌گیری می‌کرد و می‌گفت به خدا قسم اگر امروز محمد بر من آب دهان بیندازد هلاک خواهم شد. ابوجهل او را طعنه زد که بر اثر تشویق‌های ابوجهل خود را به محل قتلگاهش رساند. به این ترتیب مردان قریش بر بیرون شدن اتفاق نمودند و سوار بر اسبان و شتران که ابتدا تعدادشان به یکهزار و سیصد تن می‌رسید به فرماندهی ابوجهل مکه را به طرف بدر ترک کردند.

جستجوی پیامبر از قافله‌ی ابوسفیان
لشکر قریش از مکه بیرون شده بود، در حالی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم با خیال راحت در چند کیلومتری آب در راه اصلی اطراق کرده و منتظر رسیدن قافله بودند. حدود شش هفت روز گذشته بود، اما از قافله‌ی ابی سفیان خبری نبود. پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم شخصاً به همراه یار غارش صدیق اکبر به تفحص کاروان پرداختند. تا اینکه به پیرمردی عرب و بیابانگرد برخوردند.
    پیامبر از او درباره‌ی کاروان ابوسفیان سوال کردند. پیرمرد گفت: «شما که و از کجا هستید؟» پیامبر فرمودند: اگر تو به سوالاتمان پاسخ دهی، ما نیز به سوال تو پاسخ خواهیم داد. پیرمرد گفت: ابوسفیان یک هفته قبل اینجا آمد و متوجه لشکر محمدیان شد و راهش را کج کرد و سالم به مکه رسیده است. قاصد او از قبل به مکه رسیده است و اهل مکه را بسیج کرده و همه مسلح به جنگ با محمد بیرون شدند. اگر کسی که این خبر را برای من داده راست گفته باشد، الان لشکر قریش پشت آن تپه و لشکر محمد پشت این تپه است. عجیب اینکه این دو لشکر برای جنگ باهم آمده‌اند و از احوالات هم خبر ندارند. پیرمرد از رسول اکرم صلی الله علیه و سلم درباره‌ی سوال خود جواب خواست. پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمودند: نحن من ماء. ما از آب هستیم.

پیام ابوسفیان به قریش
     ابوسفیان همین‌که قافله تجاری را به راحت از کنار ساحل عبور داد، پیام دیگری مبنی بر اینکه ای اهل مکه قافله‌ی تجاری شما راحت و سالم از لشکر محمدیان فاصله گرفته، دیگر نیازی به خروج برای دفاع از قافله وجود ندارد. این پیام وقتی به لشکر مکه رسید که به مقام «جحفه» رسیده بودند. ابی‌جهل بن هشام گفت: نه به خدا. با همین شوکت به سوی محمد بیرون شده، می‌رویم و می‌جنگیم تا هیبت قریش را به همگان نشان دهیم تا دیگر کسی قصد تعرض به اموال قریش را نداشته باشد. اخنس بن قیس سردار بنی زهره قبیله‌ی خود را از رفتن بازداشت. عده‌ی دیگری نیز همین که دیدند اموالشان سالم به مکه رسیده، از رفتن به بدر خودداری کردند.

اطلاعات درباره‌ی دشمن
   رسول خدا صلی الله علیه و سلم چند نفر از مهاجرین را برای کسب اطلاعات از لشکر دشمن به نزدیکی چاه‌های بدر فرستادند. آنها آن جا رفته و دو جوان را که به قصد بردن آب آمده بودند و ظاهراً از قریش بودند با خود به محل لشکر آوردند. آنها امیدوار بودند که این دو جوان از کاروان ابوسفیان هستند. آن دو گفتند که ما از لشکر قریش هستیم. اصحاب آنان را مقداری زدند تا اینکه گفتند بله ما از قافله‌ی ابو سفیان هستیم. در این موقع پیامبر مشغول نماز بودند. چون از نماز فارغ شدند فرمودند:«اذا صدقاکم ضربتموها و اذا کذباکم ترکتموها صدقا والله انهما من قریش» هنگامیکه راست می‌گویند آنان را می‌زنید و همین که دروغ می‌گویند آنانرا رها می‌سازید به خدا قسم آنان از لشکر قریش هستند.
   آن گاه پیامبر شخصا با آن دو جوان صحبت کردند، و از احوالات لشکر قریش پرسیدند. آن دو گفتند لشکر قریش پشت این تپه «عدوه القصوی» می‌باشند. پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمودند: چند نفر هستند؟ گفتند زیاد هستند، ما تعدادشان را نمی‌دانیم.فرمودند: روزی چند شتر می‌کشند. آن دو گفتند: یک روز نه شتر و روزی ده شتر. پیامبر فرمودند: شمار اینان بین نهصد تن تا هزار تن می‌باشند. آنگاه پیامبر از سران قریش که حاضر در جنگ هستند سوال کردند. آن دو جوان گفتند عده‌ای از سران از جمله عتبه و شیبه پسران ربیعه و ابوجهل بن هشام و امیه بن خلف و عده‌ای دیگر را نام بردند. پیامبر خطاب به صحابه فرمودند: «هذه مکةقد القت الیکم افلاذ کبدها»(5)  این مکه است که جگر گوشه‌های خود را به سوی شما فرستاده است.

باران معجزه آسا
   هنگام صبح برخی از مسلمانان تشنه بودند  و برخی بر جنابت از خواب بیدار شدند. شیطان در دلشان وسوسه ایجاد کرد تا اراده‌شان سست شود. در این حال خداوند بارانی نازل فرمود که جویبارها پر از آب شدند و مقداری آب جمع کردند و زمین زیر پایشان استوار گردید. این موضوع را خداوند در سوره‌ی انفال اینگونه بیان می‌کند:  «إِذْ يُغَشِّيكُمُ النُّعَاسَ أَمَنَةً مِّنْهُ وَيُنَزِّلُ عَلَيْكُم مِّنَ السَّمَاءِ مَاءً لِّيُطَهِّرَكُم بِهِ وَيُذْهِبَ عَنكُمْ رِجْزَ الشَّيْطَانِ وَلِيَرْبِطَ عَلَىٰ قُلُوبِكُمْ وَيُثَبِّتَ بِهِ الْأَقْدَامَ»  (6)یاد آورید که شما را در پرده خوابی سبک که [در حکم] آرامش‌بخشی از سوی او بود، پوشاند، و از آسمان آبی بر شما بارید، تا شما را با آن پاکیزه بدارد و از شما پلیدی شیطان را بزداید، و دلهای‌تان را گرم و گامهای‌تان را بدان استوار کند.
و همچنین  خداوند مشرکین را در خواب پیامبر کم جلوه می‌کند تا فیصله‌ی خداوندی به انجام برسد: «إذْ يُرِيكَهُمُ اللَّـهُ فِي مَنَامِكَ قَلِيلًا وَلَوْ أَرَاكَهُمْ كَثِيرًا لَّفَشِلْتُمْ وَلَتَنَازَعْتُمْ فِي الْأَمْرِ وَلَـٰكِنَّ اللَّـهَ سَلَّمَ ۗ إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ » (7) یاد کنید که خداوند آنان را در رؤیای تو اندک شمار نمایاند، و اگر بسیار نمایانده بود، هراس به دل راه می‌دادید و در کارتان اختلاف کلمه می‌یافتید، ولی خداوند درامان داشت، که او از راز دلها آگاه است.

تدابیر جنگی
    بعد از آن لشکر مسلمین حرکت کرد تا به نزدیک ترین آب فرود آمد. حباب بن منذر انصاری رضی‌الله عنه که مردی نبرد دیده و از زرنگی بالایی برخوردار بود،گفت: یا رسول الله آیا این قرارگاهی است که خداوند تو را به آن دستور داده یا یک تدبیر نظامی است؟ رسول خدا صلی الله علیه و سلم  فرمودند نه بلکه بر تدبیر بشری اینجا را انتخاب کردم. حباب گفت اگر اینطور است که این جایگاه خوبی نیست. لشکر را به نزدیک‌ترین چاهای بدر حرکت دهید. آنجا فرود می‌آییم و بقیه‌ی چاه‌ها را پر می‌کنیم و دشمن را از آب محروم می‌سازیم. پیامبر صلی الله علیه و سلم بر مشوره  حباب نظر دادند و برایش دعای خیر کردند. آنگاه لشکر را به محل منظور بردند و چاه‌ها را پر کردند تا امید لشکر دشمن در استفاده از آب قطع شود. پس از آن بر تپه‌ای که مشرف بر میدان جنگ بود برای پیامبر سایه بانی ساختند. وقتی مسلمین در میدان جنگ جمع شدند، پیامبر صلی الله علیه و سلم صف‌هایشان را برابر کرده و شانه‌هایشان را به هم متصل می‌کردند و به طرف قریش نگاه کردند و فرمودند: «اللهم هذه قريش قد أقبلت بخيلائها وفخرها، تحادك وتكذب رسولك، اللهم فنصرك الذي وعدتني، اللهم أحنهم الغداة» پروردگارا قریش با تمام تکبر و فخر فروشی‌اش حاضر شده تو را به مبارزه می‌طلبد و پیامبر تو را تکذیب می‌کند. پروردگارا نصرتی را که وعده کردی بفرست.پروردگارا همین صبحگاهان نابودشان کن.

عاشقانه‌ای در بدر
    موقع منظم کردن لشکر توسط پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم تیری در دست آن حضرت صلی الله علیه و سلم بود که با آن صفها را برابر می‌کردند. سواد بن غزیمه رضی الله عنه کمی از صف جلوتر بود. پیامبر بطور مهربانی و نرمی آن تیر را به شکمش زد و فرمود: «استو یا سواد!» راست بایست. سواد که بر اثر آن جراحت کوچکی برداشت کرد گفت: ای رسول خدا مرا دردمند ساختی. خداوند شما را به عدل و انصاف فرستاده، قصاص مرا بده. پیامبر فوراً پیراهن خویش را بالا زد تا سواد انتقتام بگیرد. سواد خود را در آغوش رسول الله انداخت و بر شکم مبارک آن حضرت بوسه زد و گفت: یا رسول الله، شاید این آخرین ملاقات باشد و پیامبر از این عمل سواد اظهار مسرت نمود و برایش دعای خیر کردند.

صف آرایی دو لشکر
روز موعود فرا رسید. دو لشکر در برابر هم صف آرایی کرده بودند، ابتدا سه تن از زبده‌ترین مبارزان قریش که هر سه از یک خانواده بودند به میدان آمدند. آنان عتبه و بردارش شیبه پسران ربیعه و ولید بن عتبه بودند و مبارز طلبیدند.
در این هنگام سه تن از انصار عوف و معوذ پسران حارث و عبدالله بن رواحه به میدان شتافتند. مبارزان قریش گفتند: شما کیانید؟ آنان گفتند: جوانانی از انصار. گفتند: نیک مردانی هستید، اما ما  را با شما کاری نیست. ما مبارزانی از عموزادگان خود می‌خواهیم. آنگاه رسول خدا صلی الله علیه و سلم عبیده بن حارث و حمزه بن عبدالمطلب و علی بن ابی طالب رضی الله عنهم را به میدان فرستاد. که هر سه نفر ایشان بر همرزمان خود از قریش پیروز شدند. و در لحظه اول آنان را به درک واصل نمودند.

یورش همگانی
بعد از پایان جنگِ تن به تن، رسول خدا صلی الله علیه و سلم شروع به وصیت کردن لشکر نمودند و فرمودند: تا به شما دستور ندادم حمله نکنید و اگر دشمن شما را در میان گرفتند، آنان را تیرباران نمایید و شمشیر نکشید تا کاملاً به شما نزدیک شوند، بعد از آن اصحاب را به صبر و پایداری وصیت کرده و فرمودند: «و الذی نفسُ محمد بیده لایُقاتِلُهُم الیوم رجلٌ فیُقتل صابرا محتسبا مقبلا غیر مدبرٍ الا ادخلهُ الله جنة.»(8) به آن خدایی که جان محمد در دست اوست امروز هر مسلمانی که با اینان کارزار کند و صابرانه و مخلصانه روی به جبهه و نه پشت به جبهه کشته شود خداوند او را به بهشت درخواهد برد.
آنگاه با رفیقش صدیق اکبر به سایه‌بان رفته و به زاری و تضرع با خدایش پرداختند و اینگونه دعا می‌کردند. «اللهم انجز لی ما وعدتنی  اللهم انی انشدک عهدک و وعدک». خداوندا آن عهدی که بمن دادی به انجام برسان. خداوند وفای به عهد و تحقق وعده تو را از تو می‌طلبم.. «اللهم ان تهلک هذه العصابة الیوم لا تعبد.» خداوندا اگر این جماعت امروز از دست بروند، دیگر کسی تو را نخواهد پرستید .
ابوبکر صدیق رضی الله عنه گفت: ای رسول خدا! خدا تو را کافی‌ست. و به زودی وعده‌اش را برای شما به انجام می‌رساند. پیامبر در حالی از محل فرماندهی خود بیرون می‌آمدند که فرمودند: «سیهزم الجمع و یولون الدبر.» بزودی لشکر دشمن شکست خورده و پا به فرار می‌گذراند.

نزول فرشتگان
جنگ شدت گرفته بود و پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم به تشویق لشکر می‌پرداختند. طولی نکشید که خداوند مسلمین را به کمک فرشتگان یاری رساند و بنا به فرموده قرآن کریم: «إِذْ تَسْتَغِيثُونَ رَبَّكُمْ فَاسْتَجَابَ لَكُمْ أَنِّي مُمِدُّكُم بِأَلْفٍ مِّنَ الْمَلَائِكَةِ مُرْدِفِينَ» (9) یاد آورید هنگامی که به پروردگارتان استغاثه کردید، و او دعای شما را اجابت کرد [و فرمود] که من یاری‌دهنده شما با [فرو فرستادن] هزار فرشته پیاپی هستم .
رسول خدا لحظه‌ای از خود بی‌خود شدند و آنگاه سربلند کرده و فرمودند: «ابشر یا ابابکر! هذه جبریل علی ثنایاه النقع.» مژده باد تو را ای ابوبکر! این جبرئیل است  که بر دندان‌هایش گرد و غبار نشسته است.
مسلمانان سخت کارزار می‌کردند و فرشتگان نیز آنان را یار ی می‌نمودند چنانکه در روایت ابن سعد از عکرمه آمده است: آن روز سرشخص از تنش می‌پرید و نمی‌فهمید چه کسی سر او را زا تنش جدا کرد. دست شخصی از تنش جدا می‌شد و نمی‌فهمید چه کسی به او ضربه زده است.

شکست قطعی لشکر مکه
نشانه‌های شکست در صفوف مشرکین به چشم می‌خورد. فرمانده لشکر ابوجهل به دست دو نوجون انصار زخمی شده و عبدالله بن مسعود رضی الله عنه سرش را از تنش جدا کرد. امیه بن خلف نیز هلاک شده بود و جمع بسیاری از مشرکین کشته شدند. لشکر پا به فرار گذاشته بود و حدوداً هفتاد نفر اسیر شدند و رسول خدا دستور دادند تا اجساد کشته شدگان را که محل دفن‌شان را قبل از جنگ مشخص کرده بود، بردارند و در چاه‌های بدر بیندازند و بعد از آن پیامبر افرادی را به مدینه فرستادند تا اهل مدینه ر ا به پیروزی خوش خبری دهند.
سخن آخر
بازتاب جنگ بدر در جهان آنروز از هر جهت مسیر تاریخ اسلام را عوض کرد. این خبر به محض اینکه به هر جا رسید دو نتیجه داشت: «شکست ابهت جاهلیت قریش» و «توجه خاص به اسلام به عنوان مکتبی جدید» که می‌تواند دنیا را دگرگون سازد و حکومت و قدرت نظامی تشکیل دهد. هر کس این موضوع را می‌شنید می‌گفت: این  دیگر آن اسلام قبلی نیست، بلکه اسلامی‌ست که باید روی آن حساب کرد و بدان توجه نمود.

پاورقی

1-کافرون  6
2-کهف  29
3- الالبانی (ت1420)
4-شتر با بار عطریات
5 – سیره ابن هشام جلد اول 617
6- انفال 11
7- انفال 43
8- صحیح مسلم
9-انفال 9
منابع:
1-ندای اسلام/سال یازدهم شماره 46 برگرفته از سخنرانی شیخ ضیایی(رح)
2- سیرت مصطفی(صلی الله علیه و سلم)/کاندهلوی محمد ادریس/ کتابفروشی رحمانی
3-خورشید نبوت/مبارکپوری عبدالرحمن ترجمه دکتر محمد علی لسانی فشارکی/نشر احسان چاپ دوم 1385
4-نور الیقین/خضری محمد/ترجمه حسین تیموری /انتشارات حافظ ابرو390

محمود احمدی