بهخاطر نابسامانیهای بازار، نان خیلیها آجر و سفرهها کوچک و کوچکتر شده است. از طرفی بنا بر مشاهدهها، صفهای طولانی و نبود و یا کمبود برخی اقلام ضروری طاقت را طاق نموده است. توانِ خرید مردم لحظه به لحظه در حال کاهش است و انگار کسی دلش به حال ما نمیسوزد و گویا در تیه سرگردانی بنی اسرائیل طی مسیر میکنیم.
چند صباحی است که هیچ چیز سرجایش نیست، بازار بر خلاف گفتههای مسئولین مثل دریایی متلاطم، موّاج و طوفانی است.
بهخاطر نابسامانیهای بازار، نان خیلیها آجر و سفرهها کوچک و کوچکتر شده است. از طرفی بنا بر مشاهدهها، صفهای طولانی و نبود و یا کمبود برخی اقلام ضروری طاقت را طاق نموده است. توانِ خرید مردم لحظه به لحظه در حال کاهش است و انگار کسی دلش به حال ما نمیسوزد و گویا در تیه سرگردانی بنی اسرائیل طی مسیر میکنیم.
این روزها قوت غالب مردم روستا نان است، توان خرید گوشت قرمز، مرغ و برنج و یا تهیه غذاهای گرانتر از توان مردم عادی و کارگر خارج است. اما متاسفانه ناآشنایی مسئولین از حال عامه مردم و یا بیتوجهی آنان به این موضوع، رمقی برای مردم نگذاشته است.
دریغا که این روزها تهیه همین قوت غالب هم روز به روز سخت و سختتر میشود و صفهای طولانی، امان مردم را بریده است، چنانکه همیشه باید یک عضو خانواده در صف نانوایی باشد! و خبر دارم روستاهایی هستند که قبل از اذان صبح مردم سر صف نانوایی ایستادهاند.
مردم روستا همیشه به کمترینها قانع بودهاند و تلاش آنها به این سمت و سو بوده که روی پای خود بایستند و با کشاوری و یا دامداری به نوعی چرخ مملکت را بچرخانند. اما متاسفانه باید گفت که: دندههای مردم در حال شکسته شدن است.
در تاریخ نقل شده که: در ماه ژوئن سال ١٧٨٩ وقتی نان در پاریس کمیاب شده بود، به طور ناگهانی قیامی آغاز شد و مردم شعار میدادند: نان را باید از لویی (حاکم فرانسه) بگیریم. مردم ناراضی بودند و کم کم صداها بالا گرفت. صدای مردم ناراضی به گوش ماری انتوانت همسر لویی رسید و ماری با تعجب پرسید: آنها چه میخواهند؟ گفتند: نان میخواهند. ملکه گفت: چه مشکلی است!؟ اگر نان ندارند کیک بخورند!
این روزها بلوای نان دل همه را ریش کرده است و چه خوش است که این گفتهی شیخ سعدی-علیه الرحمة- را آویزه گوش کنند:
شنیدم که در وقت نزع روان
به هرمز چنین گفت نوشیروان
که خاطر نگهدار درویش باش
نه در بند آسایش خویش باش
نیاساید اندر دیار تو کس
چو آسایش خویش جویی و بس
نیاید به نزدیک دانا پسند
شبان خفته و گرگ در گوسفند
برو پاس درویش محتاج دار
که شاه از رعیت بود تاجدار
رعیت چو بیخند و سلطان درخت
درخت، ای پسر، باشد از بیخ سخت
- نویسنده : عصمت الله پورمحمد تیموری
Sunday, 13 July , 2025