نمونهای دیگر که در کتابهای سیره مشهور است و حاوی درسهای بزرگی میباشد این است که: روزی پیامبر(ص) در میان اصحاب نشسته بود که بادیهنشینی بر آنها داخل شد. او نزد پیامبر رفته، یقۀ لباسش را کشید تا جایی که گردن پیامبر (ص) در اثر کشش لباسش سرخ شد و با بیادبی وناراحتی به رسول […]
نمونهای دیگر که در کتابهای سیره مشهور است و حاوی درسهای بزرگی میباشد این است که: روزی پیامبر(ص) در میان اصحاب نشسته بود که بادیهنشینی بر آنها داخل شد. او نزد پیامبر رفته، یقۀ لباسش را کشید تا جایی که گردن پیامبر (ص) در اثر کشش لباسش سرخ شد و با بیادبی وناراحتی به رسول مهربان گفت: ای محمد! مالی [ازبیت المال] به من بده، این مال که نه مال تو است ونه مال پدرت! اصحاب از این برخورد بشدت ناراحت شدند و نزدیک بود، بر وی حملهور شوند، اما پیامبر آنها را منع کرد و به آنها دستور داد که جز به اجازه وی نباید از جای خود تکان بخورند. سپس رو به اعرابی گفت: تو راست میگویی، این مال [بیت المال] نه مال من است نه مال پدرم، به خانه رفت و عطای فراوانی را برایش آورد. سپس رو به اعرابی گفت: آیا راضی شدی؟ آیا کار خوبی کردم؟
خداوند متعال پیامبران خود را برای هدایت وراهنمایی مردم مبعوث کرد و آنها را از راههایی که دشمنانشان در برخورد با آنها در پیش میگیرند، باخبرنموده است. از جمله این راهها، استهزاء به آنها است. پروردگار متعال میفرماید: «ولقد استهزئ برسل من قبلک فأملیت للذین کفروا ثم أخذتهم فکیف کان عقاب» (رعد/۳۲.) ترجمه:(ای پیامبر اگر کافران تو و آیین تو را استهزاء میکنند غمگین مباش که)بیگمان پیغمبرانی پیش از تو استهزاء شده اند و من کافران (استهزاء کننده) را مدتی مهلت دادهام و سپس ایشان را گرفتار (قهر و عذاب شدید خود) ساختهام.
در جای دیگری میفرماید: «ولقد استهزئ برسل من قبلک فحاق بالذین سخروا منهم ما کانوا به یستهزئون» (انبیاء/۴۱) ترجمه:(ای پیامبر این تنها تو نیستی که از سوی کفار مورد استهزاء قرار میگیری بلکه) پیغمبران بزرگواری پیش از تو مورد تمسخر قرار گرفتهاند و سرانجام عذابی که مسخره کنندگان بازیچه و شوخی میدانستهاند، ایشان را فرا گرفته ودامنگیرشان گشته است.
پس این [استهزاء] راهی مداوم و پیوسته از سوی دشمنان خدا در تعامل با پیامبران بوده و میباشد. در مقابل خداوند متعال در تعامل با بدکاران بهترین منهج و راه را تقدیم ما کرده آنجا که میفرماید: «وَلَا تَسْتَوِی الْحَسَنَهُ وَلَا السَّیِّئَهُ» نیکی و بدی یکسان نیستند. در اینصورت وظیفه ما چیست؟ «ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ» با زیباترین طریقه و بهترین شیوه پاسخ بده. آنوقت نتیجه چه خواهد شد؟ «فَإِذَا الَّذِی بَیْنَکَ وَبَیْنَهُ عَدَاوَهٌ کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ» (فصلت/۳۴) کسی که میان تو و میان او دشمنانگی بوده است، بناگاه همچون دوست صمیمی گردد.
این است منهج قرآنی که خداوند مهربان آن را بر رسول اکرم (ص) نازل فرمود و مسلمانان در همه زمانها به آن عمل مینمایند. در اکثر مواضع قرآن چنین عکس العملهای کریمانهای به چشم میخورد و اولین کسی که در جواب اساءه بدکاران چنین منهجی را تطبیق نمود رسول اکرم (ص) بود. همه شما میدانید که اهل مکه چگونه وی را به شنیعترین و زشتترین اوصاف وصف مینمودند، علیرغم این همه بیادبیها و برای تطبیق این منهج بزرگ قرآنی، هرگز خداوند حکیم به رسول اکرم( ص) اجازه نداد تا از سوی خود جواب آنها را بدهد. خداوند در قرآن به وی(ص) میفرماید: «إِنَّا کَفَیْنَاکَ الْمُسْتَهْزِئِینَ» (حجر/۹۵) ترجمه: ما تو را از استهزاء کنندگان مصون و محفوظ میداریم. آنگاه که لقب شاعر را بر وی مینهادند، خداوند خودش در قرآن جواب آنها را میدادکه: «وَمَا هُوَ بِقَوْلِ شَاعِر» (حاقه/۴۱) ترجمه: این کلام، سخن هیچ شاعری نیست. و هرگاه لقب دیوانه را بر پیامبر مینهادند، پروردگار خودش میفرمود: «وَمَا صَاحِبُکُم بِمَجْنُونٍ» (تکویر/۲۲) ترجمه: همدم و معاشر شما(محمد پسر عبدالله)دیوانه نیست. بنابراین میبینیم خداوند متعال ذاتاَ بهجای حبیب و مصطفایش جواب اساءه کافران ومشرکان را عهدهدار میشود.
خداوند به پیامبر (ص) گوشزد میکرد که: «خُذِ الْعَفْوَ وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ وَأَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِین» (اعراف/۱۹۹) ترجمه: گذشت داشته باش و آسانگیری کن و به کار نیک دستور بده و از نادانان چشم پوشی کن.
چون در پیش گرفتن این راه است که به نتیجهای ختم میگردد که خدا از آن یاد نموده است و میفرماید: «فَإِذَا الَّذِی بَیْنَکَ وَبَیْنَهُ عَدَاوَهٌ کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ» (فصلت/۳۴) ترجمه: (نتیجه این کار این میشود که) کسی که میان تو و میان او دشمنانگی بوده است بناگاه همچون دوست صمیمی گردد.
این است منهج قرانی در رد اساءه و بدی بدکاران.
بیایید به بعضی از نمونههایی که نبیاکرم آنها را برای تطبیق این منهج والای قرآنی برخود و خانواده خویش و بر اصحاب کرام عملی نمود، نظر افکنیم تا مجال و شکی در زیبایی وکمال و سماحت این دین برای انسانهای متردد و دودل پیش نیاید و هر کس با چنین اساءات و بیادبیهایی روبرو شد باید بداند که بدیهایی که از سوی اهل مکه نسبت به رسول اکرم (ص) صورت گرفته، خیلی شدیدتر و پرحجمتر بوده اند. ایشان(ص) بود که میفرمود: فرعون من [که ابوجهل است] خیلی سنگدلتر و سرسختر از فرعون موسی است. با این وجود، هنگامی که فاتحانه وارد مکه میشود رو به اهل مکه میگوید: ای قریش! گمان میبرید که با شما چکار میکنم؟ گفتند: جز خیر و بخشش انتظار دیگری نداریم، برادری کریم و بزرگوار و پسر برادری بزرگوار باش. پیامبر (ص) فرمود: بروید، شما آزادید. جز چیزی که یوسف به برادران خود فرمود به شما نمیگویم: «لاَ تَثْرَیبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ یَغْفِرُ اللّهُ لَکُمْ وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ» (یوسف/۹۲ ) امروز هیچ گونه نکوهشی برشما نیست، خداوند توبه شما را میپذیرد، بروید که آزاد هستید.
نمونه ای دیگر برای اینکه بدانی که چطور عدم مقابله به مثل با اساءه و بدی، دل هر تند خویی را نرم و هر دشمنی را به دوست بدل میکند، نمونه پسر فرعونِ این امت یعنی عکرمه بن ابوجهل میباشد. ایشان وقتی مطمئن شد که رسول اکرم (ص) وارد مکه میشود، از مکه فرار کرد اما نمیدانست به کجا برود. آخر تصمیم گرفت که راه یمن را در پیش گیرد. هنگامی که همسرش تعامل خوب رسول الله را نسبت به اهل مکه مشاهده نمود، با عجله نامهای به [شوهرش] عکرمه نوشت که ای عکرمه! به سوی محمد بازگرد، چرا که او عفو میکند و اهل گذشت است. صله رحم را به جای میآورد و یتیمان را سرپرستی میکند. عکرمه در آستانه سوار شدن بر کشتی بهسوی بلاد شام بود که نامه به وی رسید، وقتی نامه را خواند، به سوی رسول خدا برگشت و رسول خدا نیز از وی درگذشت. عفو و گذشت [بزرگوارانه] رسول مهربان بود که عکرمه نذر کرد تا در راه خدا به جهاد برود و مدام در راه خدا جنگید تا اینکه در معرکه یرموک به شهادت نایل آمد. اگر رسول خدا با وی همان کاری را میکرد که او با مسلمانان انجام داده بود، بیشک با کفر میمرد، اما نبیاکرم که رحمتی است برای جهانیان، میخواهد مردم را به راه خدا بیاورد و آنها را محبوب خدایشان گرداند، نه اینکه آنها را از راه خدا متنفر و دور سازد.
نمونهای دیگر که در کتابهای سیره مشهور است و حاوی درسهای بزرگی میباشد این است که: روزی پیامبر(ص) در میان اصحاب نشسته بود که بادیهنشینی بر آنها داخل شد. او نزد پیامبر رفته، یقۀ لباسش را کشید تا جایی که گردن پیامبر (ص) در اثر کشش لباسش سرخ شد و با بیادبی وناراحتی به رسول مهربان گفت: ای محمد! مالی [ازبیت المال] به من بده، این مال که نه مال تو است ونه مال پدرت! اصحاب از این برخورد بشدت ناراحت شدند و نزدیک بود، بر وی حملهور شوند، اما پیامبر آنها را منع کرد و به آنها دستور داد که جز به اجازه وی نباید از جای خود تکان بخورند. سپس رو به اعرابی گفت: تو راست میگویی، این مال [بیت المال] نه مال من است نه مال پدرم، به خانه رفت و عطای فراوانی را برایش آورد. سپس رو به اعرابی گفت: آیا راضی شدی؟ آیا کار خوبی کردم؟
او در جواب با بیادبی گفت: نه کار خوبی کردی و نه درحقم نیکی نمودی، باید بیشتر بدهی! نبیاکرم نیز مدام مال به وی میبخشید و از وی سؤال رضایت میکرد تا بالاخره مرد اعرابی راضی شد و به ستایش پیامبر پرداخت. پیامبر (ص) به وی گفت: آنچه را از مدح به من میگویی باید نزد اصحاب هم بگویی، چرا که با عملکرد خود آنها را آزردی. مرد اعرابی نزد اصحاب رفت و پیامبر را ستایش نمود و اصحاب را راضی کرد و آنها نیز خوشحال شدند و آرامش خود را بازیافتند.
این واقعه[و عکس العمل نبی اکرم] به نمونهای واقعی و درسی عملی بدل شد و اصحاب را یاد داد که چگونه با کسی که به پیامبر اساءه ادب میکند، برخورد نمایند. این واقعه با وجود روایتهای مختلفش، حامل اشاراتی والا وتوجیهاتی عالی و درسهای بزرگ در زمینه آداب اخلاقی است، در مواجهه با بدیهایی که روی میدهند و یا در رد جواب کسی که اساءه ادب میکند.
تحمل منافقین توسط حضرت نبی اکرم (ص)، نمونه والایی از اخلاق پیامبری را به مانشان میدهد که مولایش وی را با آن اخلاق آراسته و مزین نموده است. اصحاب بعد از این فتنهها به رسول الله (ص) میگفتند: ای رسول خدا! بگذار آنها را بکشیم، او هم میفرمود: آنوقت مردم چه میگویند! آیا نمیگویند محمد اصحاب خود را میکشد؟ اصحاب میگفتند: آنها که جزو صحابه تو نیستند، ای رسول خدا! ایشان میفرمودند: چرا چنین میگویند در حالی که آنها را میبینند که روزه می گیرند وهمراه ما نماز بجای می آورند.
پسر سر دسته منافقین که گفته بود «لئن رجعنا إلى المدینه لیخرجن الأعز منها الأذل» جزو اصحاب پیامبر بشمار میرفت، هنگامی که بعضی از مسلمانان را دید که بهخاطر بیاحترامیهای پدرش تحریک شده و قصدکشتن وی را دارند، خدمت پیامبر (ص) رسید و گفت: ای رسول خدا! بگذار تا خودم پدرم را بکشم. پیامبر فرمود: چرا؟ گفت: زیرا اگر کسی دیگر پدرم را بکشد، بعداً طاقت نمیآورم وی را بعنوان قاتل پدرم ببینم و نمیخواهم بهخاطر کافری، مسلمانی را بکشم. پیامبر وی را از این کار منع کرد وگفت که نباید چنین کاری را انجام دهی.
درآستانه ورود به مدینه پسرش بر دروازه ورودی مدینه ایستاد و به پدرش گفت: داخل مشو و الا یا سرت را با این شمشیر میزنم، یا باید پیامبر از تو در بگذرد، تا ببینی که چه کسی عزیز است و چه کسی زلیل! حب رسول اکرم است که پسر را رودر روی پدر قرار میدهد. با این وجود، سید و سالار ما هنگامی که یکی از آنها فوت میکرد، میرفت تا بر وی نماز بخواند. عمر (رض) میگفت: کجا میخواهی بروی ای رسول خدا؟ او که فلان کار و فلان کار را انجام داده است. پیامبر به عمر میگفت: مرا واگذار ای عمر! در این هنگام بود که آیه جهت تایید سخن عمر نازل شدکه «اسْتَغْفِرْ لَهُمْ أَوْ لاَ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ إِن تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعِینَ مَرَّهً فَلَن یَغْفِرَ اللّهُ لَهُمْ» (توبه/۴۰) چه برای آنها طلب آمرزش کنی و چه نکنی، حتی اگر هفتاد بار برای آنان طلب آمرزش کنی، هرگز خداوند آنان را نمیآمرزد.
عمر به پیامبر میگفت که خدا چنین فرموده است. پیامبر (ص) فرمود: از هفتاد بار زیادتر برایشان دعا میکنم تا بلکه خدا از آنها در بگذرد. به رحمت پیامبر بنگرید! سر دسته منافقین فوت میکند، پیامبر میرود و بر وی نماز میخواند و جهت تسلی خاطر پسرش لباس خود را در میآورد و میفرماید: وی را در آن کفن نمایید.
تنها پدر و مادر میتوانند این قدر دلسوز باشند، اما پیامبر (ص) از پدر و مادر مهربانتر است. چنانکه قرآن میفرماید: «النَّبِیُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنفُسِهِمْ» (احزاب/۶) ترجمه: پیغمبر از خود مؤمنان نسبت بدانان اولویت بیشتری دارد.
این نبی اکرم است که با وجود بدیهایی که از دست مردم میبیند، با آنها مهربانی میکند. چرا که او برای الفت ایجادکردن و گردآوردن مردم بر برنامه حضرت حق فرستاده شده است و به این شیوه، اصحاب را تعلیم داده که نکند بخاطر خود عصبانی شوید، بلکه باید بخاطر خدا غضبناک شوید.
درآخر میگویم که هدف ما در این مقاله این نیست که در مقابل بیادبیهایی که صورت میگیرد سکوت اختیار نماییم، بلکه برماست که جهت رد آنها بهترین راه را برگزینیم، چنانکه لازم است به یاد خود بیاوریم که خود ما هم با دوری گزیدن از سنتهای نبی اکرم و اهمال در تعالیم دینش و همچنین بیتوجهی در نشر فکر صحیح از اسلام، مرتکب اساءاتی میگردیم که لازم است از آنها دوری گزینیم.
محمد علی النحاس
ترجمه: اسماعیل ابراهیمیان