رسول خدا (ص) تو را به احسان و نیکیکردن نسبت زن، و احترام به عاطفهاش توصیه میکند، تا این که با او خوشبخت شوید و به پدران توصیه میکند تا با دخترانشان با نیکی و احسان رفتار نماید. زنان مانند مردان هستند و اگر خداوند به مردان نیرو جسم عطا نموده است، به زنان عواطف […]
رسول خدا (ص) تو را به احسان و نیکیکردن نسبت زن، و احترام به عاطفهاش توصیه میکند، تا این که با او خوشبخت شوید و به پدران توصیه میکند تا با دخترانشان با نیکی و احسان رفتار نماید.
زنان مانند مردان هستند و اگر خداوند به مردان نیرو جسم عطا نموده است، به زنان عواطف و احساسات قوی ارزانی داشته است و چه قدر از پادشاهان و افراد دلیر بودهاند که در برابر قدرت عاطفی یک زن سر تعظیم فرود آوردهاند.
یکی از مهارتهای تعامل با زنان این است که شما ترفندی را بدانید که به وسیله آن در عاطفهشان تأثیر بگذارید و با اسلحهی خودشان با آنها به نبرد بپردازید.
رسول خدا (ص) تو را به احسان و نیکیکردن نسبت زن، و احترام به عاطفهاش توصیه میکند، تا این که با او خوشبخت شوید و به پدران توصیه میکند تا با دخترانشان با نیکی و احسان رفتار نماید.
میفرماید: «مَنْ عَالَ جَارِيَتَيْنِ حَتَّى تَبْلُغَا، جَاءَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَنَا وَهُوَ، وَضَمَّ أَصَابِعَهُ» (مسلم ). یعنی: «هرکسی دو دختر را تربیت نماید، تا این که به سن بلوغ برسند. روز قیامت در حالی با من ملاقات میکند که من و او اینقدر به همدیگر نزدیک میشویم (و انگشتانش را جمع مینمود)».
و فرزندان را به رفتار محبتآمیز نسبت به مادران توصیه نموده است. چنانکه وقتی یکی از صحابه پرسید: چه کسی سزاوارتر است که من با او بیشتر خوشرفتاری و حسن معاشرت داشته باشم؟ گفت: مادرت، سپس مادرت، سپس مادرت، سپس پدرت( متفق علیه).
حتی شوهر را نسبت به حق زن نیز توصیه نموده است، و کسی را که بر زن خویش خشمگین شود یا با او بدرفتاری کند، مورد سرزنش و ملامت قرار داده است. ملاحظه فرمایید که رسول خدا (ص) در حجة الوداع در میان صد هزار نفر از حجاج ایستاده بود، که در میان آنها هرگونه انسان، سیاه و سفید، بزرگ و کوچک، ثروتمند و فقیر بود، به همه آنها فریاد زد و گفت: «أَلَا وَاسْتَوْصُوا بِالنِّسَاءِ خَيْرًا، أَلَا وَاسْتَوْصُوا بِالنِّسَاءِ خَيْرًا» (مسلم وترمذی) «آگاه باشید، من شما را نسبت به زنانتان به خیر و خوبی توصیه میکنم».
در یکی از روزها زنان زیادی پیش همسران رسول خدا (ص) آمده و از بدرفتاری شوهرانشان شکایت نمودند. وقتی رسول خدا (ص) از این امر اطلاع یافت: برخاست و به مردم فرمود: «لَقَدْ طَافَ بِآلِ مُحَمَّدٍ صَلَى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَّلَم نِسَاءٌ كَثِيرٌ يشتكين أَزْوَاجَهُنَّ لَيْسَ أُولَئِكَ بِخِيَارِكُمْ» (ابو داود باسند صحیح ) «زنان زیادی در اطراف آل محمد دور زده و از بدرفتاری شوهران خویش شکایت نمودند. این شوهران، بهترینان شما نیستند».
و نیز فرمودند: «خَيْرُكُمْ خَيْرُكُمْ لِأَهْلِهِ وَأَنَا خَيْرُكُمْ لِأَهْلِي» (ترمذی و ابن ماجه باسند صحیح ) یعنی: «بهترین شما، بهترینتان با اهل و خانوادهاش است و من بهترینتان نسبت به خانوادهام هستم».
حتی دین اسلام چنان احترامی به زنان گذاشته که به خاطر آبرو و ناموس یک زن، جنگهایی به پاخاسته است و سرهای زیادی از تن جدا شده و به پرواز درمیآمدند.
یهودیان به همراه مسلمانان در مدینه زندگی میکردند. نزول آیات حجاب و پوشش مسلمانان، آنان را بسیار خشمگین نمود و آنها تلاش میکردند تا فساد، فحشا و بیحجابی را در میان صفهای مسلمانان انتشار دهند، ولی نتوانستند.
در یکی از روزها یک زن مسلمان در کمال عفت و حجاب به بازار یهودیان «بنی قینقاع» رفت و در کنار یک زرگر یهودی نشست. یهودیان از پوشش اسلامی و عفت وی به خشم آمدند و دوست داشتند از نگاهکردن به چهرهی وی یا لمسکردن و بازیکردن با او لذت ببرند! همانگونه که قبل از بزرگداشت اسلام نسبت به زنان چنین میکردند. لذا از وی خواستند تا چهرهاش را آشکار نماید و او را به کشف حجاب فریب میدادند، اما آن زن از این مورد انکار و امتناع ورزید. زرگر در حالی که زن مسلمان غافل و بیخبر نشسته بود، گوشهی پیراهنش را از پایین گرفت و آن را از پشت به چادرش آویزان کرد! وقتی زن مسلمان بلند شد، قسمتی از بدن او ظاهر شد و اندامهایش آشکار گردید! یهودیان از این کار به خنده درآمدند. زن مسلمان و پاکدامن فریاد کشید. وی دوست داشت او را میکشتند، ولی عورتش را ظاهر نمیکردند! وقتی یکی از مسلمانان این صحنه را مشاهده نمود، شمشیر کشید و به زرگر حمله کرده و وی را به قتل رسانید و در مقابل، یهودیان به آن مسلمان حمله کرده و او را به شهادت رساندند.
وقتی رسول خدا (ص) از این ماجرا و از این که یهودیان عهدشکنی نموده و به یکی از زنان مسلمان تعرض نمودند، باخبر شدند آنها را محاصره نموده تا این که آنان تسلیم شدند و تحت فرمان آنحضرت قرار گرفتند.
چون رسول خدا (ص) خواست آنها را تنبیه نمایید و انتقام آبروریزی آن زن عفیفه را از آنان بگیرد، یکی از لشکریان شیطان، یعنی سرکرده منافقان عبدالله بن ابی بن سلول – کسی که آبرو و ناموس زنان مسلمان برایش اهمیت نداشته و صیانت زنان محترم برایشان مهم نبود، بلکه فقط هم و غم وی شهوت و شکم بود – برخاست و گفت: ای محمد! ای محمد! به موالی یهود احسان کن «زیرا آنان در جاهلیت انصار و یاران او بودند». اما رسول خدا (ص) از وی روی گرداند و از پیشنهاد وی امتناع ورزید.
چون او برای کسانی عفو و بخشش میطلبید که میخواستند فساد و فحشا را در میان مؤمنین رواج دهند. دو مرتبه این منافق برخاست و گفت: ای محمد! بر اینها احسان کن. و بار بار این جمله را تکرار نمود و میگفت: به موالی من احسان کن. رسول خدا (ص) به خشم درآمد و رویش را به سوی او بازگردانده و فرمودند: مرا بگذار، باز منافق از خواسته خود باز نیامد و همواره رسول خدا (ص) را سوگند میداد تا از کشتن آنها صرف نظر کند، رسول خدا (ص) رویش را به سوی او بازگرداند و گفت: آنها به خاطر تو آزاد شدند و از کشتن آنها صرف نظر کرد، اما آنها را از مدینه اخراج نموده و از سرزمینشان آنها را بیرون راند. آری، اهمیت زن مسلمان پاکدامن حتی بیشتر از این است.
«خوله بنت ثعلبه» یکی از اصحاب صالح و نیک پیامبر (ص) بود. شوهرش «اوس بن ثابت» پیرمردی کهن سال بود که زود خشمگین میشد. روزی که از مجلس قومش برگشته بود، نزد «خوله» آمد و در مورد چیزی با وی درگیر شد. خوله هم به او واکنش نشان داد، لذا باهم درگیر شدند. اوس بن صامت خشمگین شد و گفت: تو مانند پشت مادرم که هستی و در حالی خشمگین بود بیرون رفت.
در زمان جاهلیت اگر مرد به زنش چنین جملهای میگفت، طلاق محسوب میشد. ولی خوله محکم آن را در اسلام نمیدانست. اوس به خانهاش بازگشت، ولی دید زنش از او دوری میکند، خوله گفت: سوگند به ذاتی که جان خوله در قبضه اوست، به سبب آن کلمهای که گفتهای نزدیک من نیا، تا خدا و رسولش با حکم خویش در این مورد قضاوت کنند، سپس خوله نزد رسول خدا (ص) رفت و آنچه را که بین او و شوهرش اتفاق افتاده بود را بیان نمود و از بداخلاقی و رفتار شوهرش شکایت میکرد، و رسول خدا (ص) همواره او را به صبر و شکیبایی دعوت مینمود و میگفت: ای خوله! پسر عموی تو پیرمرد کهن سالی است، پس در حق او از الله بترس! در حالی که خوله اشکهایش را پاک میکرد و میگفت: یا رسول الله! جوانیام را به پایش پیر کردم، شکمم را به او اختصاص دادم، تا این که پیر شدم و از فرزند بازآمدم با من «ظهار» کرد! خدایا! من به سوی تو شکایت میکنم و رسول خدا (ص) منتظر بود، تا خداوند در مورد این دو حکمی از جانب خودش نازل فرماید.
در آن حال که خوله در نزد رسول خدا (ص) بود، آنگاه جبرئیل از آسمان بر رسولخدا(ص) با آیات قرآن که در آن حکم خوله و شوهرش بود، فرود آمد. آنگاه رسول خدا (ص) رو به خوله نمود و گفت: ای خوله! خداوند در مورد تو و شوهرت آیات فرو فرستاد. سپس این آیه را تلاوت نمود:
﴿قَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّتِي تُجَادِلُكَ فِي زَوْجِهَا وَتَشْتَكِي إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ يَسْمَعُ تَحَاوُرَكُمَا إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ ﴾ [المجادلة: 1] تا آخر آیات از سوره مجادله.
ترجمه آیات: «(ای پیامبر!) البته خداوند سخن آن زن را که در باره شوهر خود با تو گفتگو میکرد و پیش خدا شکایت میکرد، شنید و خدا گفتگوی شما را میشنود، هرآیینه خدا شنوا و بینا است».
سپس آنحضرت (ص) به خوله گفت: به اوس بگو: یک غلام آزاد کند. گفت: یا رسول الله! غلامی ندارد که آزاد کند. گفت: بگو: دو ماه روزه بگیرد. گفت: به خدا او پیرمردی است که نمیتواند روزه بگیرد. گفت: پس به شصت مسکین به هرکدام یک «وسق»(نوعی پیمانه شرعی است ) خرما بدهد. گفت: یا رسول الله! چیزی از خرما در اختیار او نیست. رسول خدا (ص) گفت: ما او را به یک سطل خرما کمک میکنیم. خوله گفت: به خدا سوگند! یا رسول الله من نیز او را به یک سطل خرما کمک میکنم. رسول خدا (ص) گفت: تو کار درستی انجام دادی و خوب کردی. پس برو و آن را از طرف او صدقه کن. من تو را به پسر عمویت به خیر توصیه میکنم( احمد وابو داود باسند صحیح).
پاک است آن ذاتی که به رسولش مهرورزی و تحمل با همه مردم عطا نموده است. حتی در مورد مشکلات شخصی آنان نیز بر آنها تأثیر میگذارد.
من خودم تعامل توأم با مهرورزی و مهارتهای عاطفی را با دختر و همسرم، و قبل از آن با مادر و خواهرانم تجربه نمودهام و آن چنان تأثیر بزرگی مشاهده کردهام که جز کسی که آن را اعمال نموده است، نمیتواند آن را تصور نماید. جز اشخاص محترم بزرگوار کسی به زن احترام نمیکند و جز اشخاص پست و فرومایه هیچکس به وی اهانت روا نمیدارد.
وقفه…
«چه بسا زن، بر فقر و ناداری، زشتی، و گرفتاریهای شوهر صبر میکند، اما برایش خیلی دشوار است که بر بداخلاقیاش صبر و شکیبایی نماید».
……………………………
منبع:پایگاه اطلاع رسانی وااسلاماه
Monday, 14 July , 2025