در تاريخ اسلام وقتی سخن از آزار و اذيت پيامبر صلی الله علیه و سلم و صحابه رضی الله عنهم توسط مشركين مكه به ميان میآيد سه سال محاصره اقتصادی مسلمانان در شعب ابیطالب بخش مهمی از آن را تشكيل میدهد. مقدمه: در تاريخ اسلام وقتی سخن از آزار و اذيت پيامبر صلی الله علیه […]
در تاريخ اسلام وقتی سخن از آزار و اذيت پيامبر صلی الله علیه و سلم و صحابه رضی الله عنهم توسط مشركين مكه به ميان میآيد سه سال محاصره اقتصادی مسلمانان در شعب ابیطالب بخش مهمی از آن را تشكيل میدهد.
مقدمه:
در تاريخ اسلام وقتی سخن از آزار و اذيت پيامبر صلی الله علیه و سلم و صحابه رضی الله عنهم توسط مشركين مكه به ميان میآيد سه سال محاصره اقتصادی مسلمانان در شعب ابیطالب بخش مهمی از آن را تشكيل میدهد.
در اين نوشتار زندگی در شعب، مصايب و مشكلات آن را به طور خلاصه يادآور میشوم، اميدوارم مورد توجه خوانندگان عزيز قرار گيرد.
شعب ابی طالب
شِعْب (به کسر شین) به شکاف بین دو کوه و محدوده قرار گرفته میان دو کوهِ نزدیک به هم را میگویند و ممکن است وسعت آن به اندازههای مختلفی باشد.
در منطقۀ کوهستانی اطراف مکه شعبهای بسیاری وجود دارد؛ وقتی قصی بن کلاب، جد بزرگ پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم، بر مکه حاكم شد، هر خانوادهای از قریش را در جایی از مکه سکونت داد. شعب ابوطالب را نیز برای اقامت خاندان خود و فرزندانش عبدمناف و عبدالدار برگزید.
سپس عبدالمطلب آن را میان فرزندانش تقسیم کرد و سهم عبدالله را به پیامبر صلی الله علیه و سلم داد.
خانه پیامبر صلی الله علیه و سلم در همین دره بوده كه در همان خانه متولد شده و تا هنگام هجرت در آن سکونت داشتند.
این شِعْب در اختیار خاندان بنی هاشم بوده است كه در دورههای مختلف نامهای متفاوتی از قبیل «شعب بنی هاشم»، «شعب ابوطالب» و « شعب ابی یوسف» داشته است. شعب ابوطالب در قسمت شرق کعبه معظمه، در میان کوه ابوقبیس و شعب ابن عامر قرار دارد و فاصلۀ تقریبی آن تا کعبه 200 تا 300 متر بوده است.
در حال حاضر تنها بخشی از شعب ابیطالب باقی مانده که «سوق اللیل» نام دارد. محله سوق اللیل شامل خانههایی است که در بالای کوه، مقابل مسعی ساخته شدهاند. بسیاری از خانههایی که در شعب بوده، در توسعه مسجد الحرام در دورانهای مختلف جزو مسجد قرار گرفتهاند.
علل محاصره اقتصادی
در اواخر سال ششم بعثت «زمانی که قریش در یافتند که اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و سلم در شهری دیگر با امنیت کامل استقرار یافتند و نجاشی نیز پناهندگان را تحت حمایت خود قرار داده است، و از سوی دیگر کسانی چون حضرت عمر رضی الله عنه و حضرت حمزه رضی الله عنه مسلمان شده و اسلام میان قبایل رو به گسترش است.» (1) و دانستند كه «با هیچ نیرنگ، قدرت و شكنجهای نمیتوانند پیامبر و یارانش را از دین خدا باز دارند و قادر نیستند از استقبال مردم از ایمان به رسالت جدید الهی جلوگیری نمایند، تصمیم به كشتن پیامبر صلی الله علیه و سلم به صورت آشكار گرفتند.» (2) آنان حتی به ابوطالب پیشنهاد دادند كه چون برادرزادهات دین پدران ما را مردود میداند و با دین جدید خود بین اقوام، طوایف و خانوادهها اختلاف انداخته است؛ ما دو برابرِ خونبهای او را میدهیم و تو وی را در اختیار ما قرار بده تا با كشتن او از این اختلافات جلوگیری كنیم.
سران قریش روزی در كمال بیشرمی و وقاهت، عمارة بن ولید، جوان زیبارو و نیرومند قریش را خدمت ابوطالب برده و از او خواستند كه: « این جوان را به فرزندی بپذیر و برادرزادهات را به ما بسپار تا او را بكشیم، زیرا با كیش تو و كیش پدرانت مخالفت ورزیده و همبستگی قومات را به پراكندگی تبدیل كرده و خردهایتان را به سبک سری متهم كرده است.» (3)
ابوطالب از این پیشنهاد بسیار رنجیده گردید و گفت: «میخواهید فرزندم را به شما بدهم تا بكشید و در مقابل من فرزند شما را پرورش دهم؟!! به خدا سوگند چنین چیزی هرگز نخواهد شد.»
از آن پس فشار بر مسلمانان افزوده گردید و پیكار با مسلمانان شكل دیگری به خود گرفت. كار بر پیامبر صلی الله علیه و سلم بسیار سخت شد و بعضی از مشركین فكر قتل ایشان را در سر میپروراندند. «حتی روزی ابوجهل با همین قصد با پیامبر صلی الله علیه و سلم روبرو شد و میخواست هنگام نماز تختهسنگی بزرگ بر سر آن حضرت بكوبد اما هنگامی كه دست به این كار زد از هیبت آن حضرت هراسان شد و با رنگی پریده و دستانی خشک شده برگشت و سنگ را انداخت.» (4)
با این شرایط هر لحظه مرگ پیامبر صلی الله علیه و سلم را تهدید میكرد، اگر چه كسی آشكارا جرأت نمیكرد به ایشان آسیی برساند اما احتمال اینكه شب هنگام و یا در وقت خلوتی روز مورد حمله قرار بگیرند وجود داشت.
ورود مسلمانان به شعب ابیطالب
ابوطالب با پیبردن به قصد شوم قریش، مسلمان و مشرک عشیره و طایفهی بنیعبدالمطلب را جمع كرد و از آنان خواست تا از پیامبر در مقابل حملات احتمالی دفاع نمایند. همهی آنان (به جز ابولهب و فرزندش) درخواست ابوطالب را پذیرفتند.
مسلمانان از روی اعتقاد و كافرانشان از روی تعصب قومیت پذیرفتند تا در كنار ابوطالب باشند.
ابوطالب «به آنان دستور داد تا محمد را به درهای به نام شعب ابیطالب كه در خارج مكه بود ببرند. او به آنان فرمان داد تا در برابر كسانی كه قصد كشتن رسول الله را دارند مقاومت كنند. » (5) و از جان پیامبر صلی الله علیه و سلم حفاظت نمایند.
در اوّل محرم سال هفتم بعثت، رسول خدا با بنى هاشم و بنى عبدالمطلب در شعب ساكن شدند. آنان تا سه سال در محاصرهی قریش قرار داشتند و این دوران را با رنج و سختی پشت سر گذاشتند
عهدنامه مشركین و مفاد آن
چون كفار مكه در این نقشه و دیگر نقشههای شوم چند سالهی خود شكست خوردند، مجلسی تشکیل داده و تصمیم گرفتند مسلمانان را در محاصره قرار دهند تا از نفوذ اسلام بكاهند. آنان در آن مجلس عهدنامهای را بر ضد بنی هاشم و بنی عبدالمطلب منعقد کردند، در آن عهدنامه آمده بود:
هرگونه روابط با محمد و بنیهاشم و دیگر مسلمانان ممنوع میباشد و احدی حق ندارد با آنان رفت و آمد کند.
هیچ كس حق زن دادن و زن گرفتن از آنان ندارد.
هیچ كس حق داد و ستد و خرید و فروش با بنى هاشم ندارد.
پیماننامه فقط در صورتی ملغی خواهد شد که قریش محمد صلی الله علیه و سلم را برای کشتن به آنان تسلیم کنند.
آنان این مضمون را در صحیفه ای نوشتند و هشتاد مهر بر آن صحیفه زدند. این عهد نامه را در صندوقچه ای (نهاده) درون کعبه گذاشتند. (6)
«نویسنده آن [منصور بن] عكرمة بن عامر بن هاشم بن عبد مناف بن عبد الدار بود كه دست او پس از نوشتن این پیمان نامه فلج شد.» (7)
زندگی در شعب و مشكلات و سختیهای آن
از آن پس پیامبر صلی الله علیه و سلم و یارانش در شعب به سر میبردند، و زندگی آنان در کمال سختی و ناراحتی میگذشت، مفاد عهدنامه به شدت اجرا میشد. ابوطالب بر جان پیامبر صلی الله علیه و سلم بسیار بیمناک بود، شبانگاهان وقتی افراد میخوابیدند غالباً محل خواب پیامبر را تغییر میداد و خود یا كسی دیگر به جای ایشان میخوابید.
با این حال هر نوع رابطهای با مسلمانان قطع گردیده بود « تنها در یک زمان بنیهاشم امکان خرید و فروش را داشتند، آن هم در ماههای حج، که در این مواقع ابوجهل بسیار مراقب بود تا کسی چیزی به بنی هاشم نفروشد. بیهقی مینویسد «که هر نوع طعامی که از ناحیه مسافران در بازارهای مکه عرضه میشد، قریشیان به سرعت، آن را میخریدند تا مبادا به دست بنیهاشم برسد.» (8)
و به كاروانهای تجاری نیز دستور داده میشد تا ارزاق را به مسلمانان گرانتر بفروشند.
مسلمانان نیز از فقر، پولی نداشتند تا غذا را با قیمت بالا خریداری نمایند.
آنان در این مدت بر اثر شدت گرسنگی بسیار اذیت گردیدند. آنها به جای غذا از برگ درختان و گیاهان خشک و حتی پوست خشک حیوانات استفاده مینمودند. صدای ضجه و گریهی کودکان به علت گرسنگی از بیرون شعب شنیده میشد.
مشكل دیگری كه در شعب اتفاق افتاد مریضی حضرت خدیجه بود كه بر اثر گرسنگی و سختیهای شعب به وجود آمد. پیامبر صلی الله علیه و سلم و مسلمانان به علت عدم وجود دارو و غذا نتوانستند او را درمان كنند. بعضی مورخان نوشتهاند كه وفات حضرت خدیجه در شعب اتفاق افتاده است. (9)
كمکهایی اندک به ساكنان شعب
« جاسوسان قریش همیشه مراقب اوضاع بودند كه مبادا كسی خواروباری برای آنها ببرد با وجود این باز هم گاهی مواقع بعضی برای خویشاوندان خود مواد غذایی ارسال میداشتند.» (10)
در این مدت، افراد انگشت شماری به صورت پنهانی با بنی هاشم ارتباط داشته و یا به آنان کمک مینمودند. از آن جمله : هشام بن عمرو بود كه آدمی معتبر بود و از سوی مادرش پیوندی با بنیهاشم داشت … كه به شعب آذوقه میفرستاد. او شب هنگام شتر را از آذوقه بار میزد و راهی شعب ابیطالب میشد و چون به دهانه دره میرسید مهارش را (به گردنش میانداخت و شتر را) رها میكرد و به پهلویش میزد تا به شعب ابی طالب برود. او این كار را پیوسته انجام میداد.» (11)
حکیم بن حزام (برادر زاده حضرت خدیجه رضیالله عنها)، دیگر كسی بود كه برای بنیهاشم مخفیانه آذوقه میفرستاد. یک روز كه میخواست برای اهل شعب مواد غذایی بفرستد ابوجهل او را دید و با او مخالفت كرد و مانع از انجام كارش گردید. این مشاجره به درازا كشید. ابوالبختری دخالت كرد و گفت: این مواد غذایی مال عمهاش خدیجه است كه نزدش بوده و میخواهد به او برگرداند. راهش را باز كن.
صدای این دو بلند شد. ابوالبختری استخوان آروارهی شتری را بر سر ابوجهل زد و او را بر زمین انداخت.(12)
پایان محاصره اقتصادی
در این مدت همهی فشارها و سختیها که بر پیامبر صلی الله علیه و سلم و اصحاب و خانوادههای ایشان گذشت نتوانست آنان را از پای در آورد. تا اینكه « نالههای جانگداز كودكان و وضع بسیار وخیم عموم مسلمانان، در دل بعضی از آنان (مشركین) تأثیر گذاشت و در فكر حل این قضیهی ظالمانه شدند. چنانكه روزی هشام بن عمرو در این مورد پیش زهیر بن امیه كه نوهی عبدالمطلب بود رفت و گفت: آیا تو این را میپسندی كه هر غذایی را كه میل داشته باشی بخوری و بهترین لباسها را بپوشی و نكاح كنی، ولی خویشاوندانت در گرسنگی به سر برند؟! به خدا قسم اگر خویشاوندان ابوجهل در چنین حالتی به سر میبردند هیچ گونه اعتنایی به این عهدنامه نمیكرد.
زهیر گفت: افسوس كه من تنهایم.اگر كسی در این مورد با من همكاری میكرد جهت نقض این عهدنامه قیام میكردم. هشام از پیش او برخاست و مطعم بن عدی و بختری بن هشام و زمعة بن الاسود را در جریان گذاشت.» (13)
آنها شب در دماغهی كوه «حجون» جمع گردیدند و با هم عهد بستند تا فردا در مسجد الحرام حاضر شوند و چون مجلس منعقد گردد یكی موضوع را مطرح نموده و دیگران حمایت نمایند.
«چون صبح شد و جلسه در مسجد منعقد گردید، زهیر از جا برخاست و گفت: ای اهل مكه! این جای تأسف است كه ما بخوریم و بنوشیم و نكاح كنیم، ولی بنوهاشم آنجا از گرسنگی بمیرند. به خدا قسم! تا زمانی كه این عهدنامهی ظالمانه پاره نشود هرگز نخواهم نشست. ابوجهل گفت: عهدنامه هرگز پاره نخواهد شد. آنگاه چهار نفر دیگر از اطراف حرف زهیر را تأیید كردند. ابوجهل تعجب كرد و گفت: معلوم میگردد قبلاً در این مورد توطئهای شده است.» (14)
در همان شب پیامبر صلی الله علیه و سلم از جانب خدا آگاه شد كه موریانه این عهدنامهی ظالمانه را خورده و به جز كلمهی «باسمك اللهم» چیزی از آن باقی نمانده است.
ابوطالب كه در مسجد الحرام حاضر بود مشركین را از موضوع مطلع گردانید و گفت: برادرزادهام اصلاً دروغ نگفته است پس اگر سخن محمد راست باشد ما را از این رنج برهانید و اگر سخنش دروغ باشد من با شما شرط میبندم كه او را به شما تحویل دهم.
مطعم بن عدی از دیوار بالا رفت و عهدنامه را پایین آورد. وقتی عهدنامه را باز كردند به جز نام الله، موریانه همهی آن را خورده بود.
مشركین خجالتزده گردیدند و این عهدنامه ظالمانه از بین رفت.
ابوطالب در قصیدهای تلاش آن پنج نفر برای نقض این پیمان ظالمانه را جاودانه ساخت:
جَزَى اللَّهُ رَهْطًا بِالْحَجُونِ تَبَایعُوا
عَلَى مَلَأٍ یهْدِی لِحَزْمٍ وَیرْشِدُ
قَضَوْا مَا قَضَوْا فِی لَیلِهِمْ ثُمَّ أَصْبَحُوا
عَلَى مَهَلٍ وَسَائِرُ النَّاسِ رُقَّدُ
هُمٌ رَجَعُوا سَهْلَ بْنَ بَیضَاءَ رَاضِیا
وَسُرَّ أَبُو بَكْرٍ بِهَا وَمُحَمَّدُ
خداوند آن گروه پنج نفره را پاداش دهد كه در بلندترین قلهی مكه جلسه بستند و با درایت و جدیت پیمان دادند كه پیمان محاصره را نقض كنند. شب كار را ساختند و تفاهم كردند و روز بعد آرام از قله پایین آمدند در حالی كه مردم در خواب بودند. بعد از موفق شدن، سهل بن بیضا را نزد محمد و ابوبكر فرستادند تا به آنان مژده دهد كه پیمان، نقض و محاصره شكسته شده است.(15)
به هر حال در سال دهم بعثت پیامبر صلی الله علیه و سلم با اقوام و اصحاب خود از شعب بیرون آمدند اما ذرهای از عزم راسخ خود منحرف نگردیدند. « ابوطالب پرده خانه كعبه را گرفت و دعا كرد: بارالها! از كسانی كه بر ما ظلم كردهاند و خویشاوندی ما را از بین بردهاند و آبروریزی ما را حلال شمردهاند انتقام بگیر.»( 16)
عام الحزن
چند روزی از بیرون آمدن مسلمانان از شعب نگذشته بود كه ابوطالب تنها یاور و حامی پیامبر صلی الله علیه و سلم از دنیا رفت و هنوز چند روزی بیش از مرگ ابوطالب نیز سپری نشده بود كه خدیجه همسر گرامی آن حضرت صلی الله علیه و سلم نیز دار دنیا را وداع گفت..
این دو مورد، غم و اندوه پیامبر صلی الله علیه و سلم را شدت بخشید از این جهت ایشان سال دهم بعثت را عام الحزن نامگذاری كردند.
پاورقی:
1- (روایت ابن اسحاق) زندگانی پیامبر(ترجمه السیرة النبویه، ابن هشام)، ج1ص220 و
2- محمد از ولادت تا رحلت ص 69
3- رسول خاتم
4- رسول خاتم به نقل از:سيرت ابن هشام، ج1ص221 و232
5- محمد از ولادت تا رحلت ص 69
6- ترجمه تاريخ يعقوبى، ج1،ص:389
7- تاریخ طبری، ج2 ص 335-336
8- ترجمه دلائل النبوة،ج 2 ص 66
9- محمد پيامبري كه ارنو بايد شناخت. ص 132
10- زندگاني پيامبر اكرم ص 45
11- رسول خاتم ص 293
12- رسول خاتم ص 294
13- زندگاني پيامبر اكرم ص 46
14- زندگاني پيامبر اكرم ص 46
15- خط مشي سياسي در سيره نبوي ج 1 ص 154
16- زندگاني پيامبر اكرم ص 47
منابع:
* ابن هشام ، عبدالملك بن هشام، زندگانی محمد پیامبر اسلام ص ترجمه سیرة النبویه) ترجمه سید هاشم رسولی محلاتی ، تهران، اسلامیه ، 1375
* بیهقی ، احمد بن حسین، ترجمه دلائل النبوة، مترجم دکتر محمود مهدوی دامغانی،تهران، اتشارات عملی و فرهنگی،1361
حسین بر ، محمد امین، زندگانی پیامبر اكرم ، سراوان، حسین بر ، 1385
* شیبانی فرد ،الیاس، محمد از ولادت تا رحلت ، شیراز ، ایلاف ، 1396
صلابی، علی محمد، الگوی هدایت، مترجم هیئت علمی انتشارات حرمین، زاهدان، حرمین، 1385
* طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، اساطیر، 1375
غضبان ، منیر محمد، خط مشی سیاسی در سیره نبوی ، ترجمه عمر قادری ، تهران، احسان، 1379
* كاندهلوی، محمد ادریس، سیرت مصطفی، مترجم محمد امین حسین بر
* گیورگیو ، كونستان - ویرژیل، محمد پیامبری كه ا نو باید شناخت. مترجم ذبیح الله منصوری، تخران، مجله خواندنیها، 1377
نارویی، داود، رسول خاتم، تهران، احسان، 1391
ندوی، ابولحسن علی، نبی رحمت، مترجم محمدقاسم قاسمی، تربت جام، شیخ الاسلام احمدجام، 1379
* یعقوبی بن واضح احمد بن اسحاق، ترجمه تاریخ یعقوبى ، ترجمه محمد ابراهیم آیتی، تهران، علمی و فرهنگی، 1374
و دیگر منابع اینترنتی
عبدالقادر تاجیکی
Sunday, 13 July , 2025