🔷 مقدمه حکایت سعید، حکایت عجیبی است. زندگی او فراز و فرودهای زیادی در خود دارد، داستان زندگی شیخ نورسی، داستان مردی است که در هر میدان که پا گذاشت، بیباکانه جلو رفت و از هیچ چیز و هیچ کس نترسید و آنچه را که بر عهده او بود به بهترین صورت ممکن انجام داد. […]
🔷 مقدمه
حکایت سعید، حکایت عجیبی است. زندگی او فراز و فرودهای زیادی در خود دارد، داستان زندگی شیخ نورسی، داستان مردی است که در هر میدان که پا گذاشت، بیباکانه جلو رفت و از هیچ چیز و هیچ کس نترسید و آنچه را که بر عهده او بود به بهترین صورت ممکن انجام داد. در میدان جهاد و تدریس و تالیف از سرآمدان جهان اسلام شد. او به ایمان و دیانت خود چوب حراج نزد. صاحبان دولت و ثروت بارها سعی کردند تا او را از مسیرش منحرف کنند. بارها و به بهانههای مختلف برایش هدایا و تحفه میدادند، به او القاب و عناوین اعطا نمودند اما او به همه آنها دست رد زد و لقمه اندوز و رقعه دوز نشد بلکه همانگونه که با دست خالی به دنیا پا گذاشته بود با دستی خالی از دنیا رفت. او در طول زندگی آنقدر مشغول بود که حتي فرصت ازدواج کردن نیافت و از او فرزندی برجای نماند اما آثار او از قبیل « رسائل نور» و شاگردانش چنان فرزندان شیرمردی از او برجای ماندند که تاریخ، انگشت حیرت به دهان برده است. از این رو گفتم که حکایت سعید حکایت عجیبی است.
🔷 خانواده سعید
روستاي كوچك نورس، روستايي گمنام و ناشناخته بود. اين روستا در بخش كردستان تركيه، در دامنه كوه تاروس قرار گرفته بود. دشتي بود پر از گلهای رنگارنگ و گياهان كوهي با عطر خوششان، سرزميني بيهمتا. چشمههاي جاري شده از هر سمت و سو، جويبارهاي کوچكي تشكيل ميدادند. صداي پرندگان آوازخوان و چهچه بلبلان و جست و خيز آهوان و وجود كبك و تيهو، جاني تازه به اين قطعه از زمين مي بخشيد و اين ديار را سرزميني رويايي كرده بود. با زيبايي اين سرزمين، كسي محو زيبايي ستارهها نميشد. گويا اينجا قطعه از بهشت بود زيبايياش، چشم هر بينندهاي را خيره مينمود و عقل و هوش هر انسان را به شگفتي وا ميداشت. آن ديار تا قبل از اين به داشتههاي طبيعي خود فخر ميفروخت تا اينكه در سال ۱۲۹۳ه.ق در خانه صوفي ميرزا كودكي چشم به جهان گشود. كه نام زادگاهش را جاودانه ساخت و نورس گمنام را شهرتي جهاني بخشيد و ثابت كرد كه همه جلوههاي زيباي طبيعي از قبيل گلها و گياهان و ديگر دادههاي خداوندي، گذرا و فصلي هستند و ماندگاري زاييدهي چيز ديگري است.
صوفي ميرزا و همسرش نوريه، از اهالي اين روستا بودند كه در خانهاي سنگي و ناتراشيده زندگي ساده و بيتكلف خود را سپري ميكردند. صوفي ميرزا مزرعهاي داشت كه از روستايشان كمي فاصله داشت. او هر روز صبح با چند تا گاوش به سمت زمينش براه ميافتاد. اين زن و شوهر سه فرزند داشتند و چشم براه فرزند چهارمشان بودند.
فرزند را سعيدنام گذاشتند. سعيد به ظاهر هيچ تفاوتي با ديگر بچهها نداشت آما آنچه كه مسير زندگي سعيد را تغيير داد و به وي جایگاه والايي اعطا كرد، استعداد و خصلتهايي بود كه خداوند در او به وديعه نهاده بود.
صوفي ميرزا از اهالي سرشناس روستا نبود اما روش و سبك زندگي او با بقيه فرق ميكرد. او تمام تلاشش را ميكرد تا مبادا لقمهاي حرام در زندگياش وارد شود و شديدا احتياط ميكرد تا در حق كسي ظلم و تجاوز ننمايد.
در مورد پرهيزكاري و راستي پدر سعيد اينگونه نقل شده است: يكي از استادهاي سعيد وقتی هوش و نبوغ شاگردش را مي بيند، مشتاق ميشود تا به ديدن پدر و مادر سعيد برود به همين خاطر با تني چند از شاگردان به سمت روستاي نورس براه ميافتند. آنها بعد از هفت ساعت پيادهروي مهمان خانه ميرزا ميشوند. اندكي بعد پدر سعيد با گاوها، در حالي كه دهان گاوها بسته شده است از راه ميرسد. بعد از اندكي همنشيني و سپري شدن لحظاتی، معلم سعيد ميپرسد: اي ميرزا! چرا دهان گاوها را بستهاي؟ ميرزا پاسخ ميدهد: مزارع من اندكي دورتر است و در مسير از كنار مزارع و باغهاي مردم عبور ميكنم و بخاطر اينكه گاوها از مزارع مردم چيزي نخورند دهانشان را ميبندم. بعد معلم رو به مادرش كرده و در مورد تربيت سعيد سوال كرد، مادرش گفت: من از وقتي كه سعيد را باردار شدم هميشه با وضو بوده و او را اصلا بدون وضو شير ندادهام. پس معلم به راز نبوغ و تربيت سعيد پي برد.
در مورد هوش و ذكاوت سعيد گفته شده كه چنان هوش و ذكاوت سرشاري داشت كه هر مطلب را با خواندن يكبار حفظ مينمود. نقل است كه روزي يكي از اساتيدش به نام ملا فتح الله براي پيبردن به هوش سعيد، برآن شد تا از او امتحان بگيرد لذا كتاب “المقامات الحريريه ” را بدو داد. سعيد با خواندن يكبار هر صفحه آن را حفظ ميكرد. و يا اینکه: موفق شد كتاب “جمع الجوامع”كه نزديك به چهارصد صفحه دارد را طي يك هفته و آن هم با خواندن در هر روز يك يا دو ساعت تماما حفظ نمايد.
🔷 برخي صفات اخلاقي سعيد
علت اصلي ماندگاري نام و ياد افرادي كه در تاريخ درخشيدهاند و از خود نام و اثري برجاي گذاشتهاند، صفاتشان بوده است. اگر دقت داشته باشيد بيشتر نامآوران تاريخ و مشاهير، شهرتشان را بخاطر داشتن صفاتي از قبيل بخشندگي، دليري، علم، صبر و پایداری و همّت بدست آوردهاند. شيخ سعيد نيز از اين قاعده مستثني نيست.
🔸 شجاع و نترس بودن
نقل شده كه شيخ نورسي در يكي از نبردها دستگير شد و به زندان افتاد. نيكولا فرماندهی كل نيروهاي روس براي ديدن اسرا به اردوگاه آمد. همه به احترام نيكولا بلند شدند، شيخ سعيد از جايش تكان نخورد و همچنان نشسته بود. نيكولا قصدا سه مرتبه از جلوي ايشان عبور كرد تا ببيند واكنش شيخ سعيد چگونه است و در هر سه مرتبه او از جاي خود تكان نخوردند. نيكولا به ايشان رو كرد و گفت: مگر تو مرا نميشناسي؟ گفت: ميشناسم. شما نيوكلاويچ فرمانده كل نيروهاي روسيه هستيد. نيكولا پرسيد: پس چرا به احترامم بلند نشدي؟ و چرا به من بياحترامي نمودي؟ شيخ سعيد پاسخ داد: من به كسي به چشم حقارت ننگريستم. من طبق عقيدهام عمل كردم. نيكولا پرسيد: عقيدهات چگونه است؟ استاد نورسي گفتند: من يك عالم مسلمان هستم و ايمان در قلبم جاي دارد و كسي كه ايمان در قلبش جاي گرفته از فرد بيايمان بهتر است. و اينك اگر من بلند ميشدم براي عقيده و مقدساتم ارزشي قائل نميشدم به همين خاطر بلند نشدم. نيكولا از اين حرف شيخ سعيد سخت برآشفته شد و گفت: تو من و نيروهايم را تحقير كردي و بايد يك دادگاه نظامي تشكيل شود. همه اسرا و زندانيان از شيخ سعيد خواهش و التماس كردند كه از نظرت برگرد و تقاضاي بخشش كن. وي قاطعانه گفت: من ميخواهم بميرم و به خدمت رسول خدا r شرفياب شوم و براي اين كار تنها یک بليت سفر لازم دارم و نميتوانم كاري انجام دهم كه خلاف عقيده و باورم باشد. نهايتا دادگاه تشكيل شد و شيخ سعيد محكوم به اعدام گشت. چوبه دار آماده شد و شيخ سعيد را با دستان بسته به ميدان اعدام و پاي دار بردند. شيخ سعيد با شادي و سرور گفت: فقط يك خواهش از شما دارم كه بگذارید قبل از اعدامم دو رکعت نماز بگذارم. افسر اجازه داد و ايشان وضو گرفته و نماز را بجا آوردند. نيكولا كه خودش در ميدان اعدام و برای دیدن حكم، حاضر شده بود وقتي قاطعيت و صلابت شيخ سعيد را ديد، خطاب به ايشان گفت: از شما ميخواهم كه مرا ببخشيد من فكر ميكردم شما قصد تحقير مرا داريد و اكنون مطمئن شدم كه آن كار شما طبق عقيده و باورت بوده است. نيكولا دو مرتبه از شيخ سعيد معذرت خواهي كرد و دستور داد تا حكم اعدام لغو شده و شيخ سعيد به زندان باز گردانده شود.
و حتي در پارلمان مقابل مصطفي كمال آتاتورك ايستاد و گفت: چون تو نماز نميخواني حكم و قانون تو هيچ ارزشي ندارد.
🔸 مناعت طبع
يكي ديگر از صفات سعيد اين بود كه به هيچ وجه از كسي چيزي طلب نميكرد
از خودش نقل شده كه در سنين كودكي شبي خواب ديدم كه قيامت شده و صحراي محشر برپا است. با خودم گفتم رسول خداr را پيدا كرده و دست ايشان را ببوسم. به ذهنم خطور كرد بهترين حالت اين است كه كنار پل صراط ايستاده و منتظر تشريففرمايي ايشان گردم. همه پيامبران آمدند و من نسبت به آنها ابراز ارادت كردم تا اينكه پيامبرr تشريف آوردند و من دست ايشان را بوسيده و از ايشان درخواست كردم تا به من علم عطا كند. پيامبر فرمودند: علم قرآن بدين شرط به تو داده خواهد شد كه از هيچ فرد امت من سؤال نكني. سوال كردن در لغت عرب به دو معنا است هم به معناي پرسيدن و هم به معني چيزي درخواست كردن. از اين رو تمام توان سعيد بر اين بود كه نه از كسي بپرسد و نه از كسي چيزي طلب كند. وی هميشه قناعت و مناعت طبع را مدنظر داشت. نقل شده كه ايشان در روستايي مشغول درس خواندن بودند؛ همه طلاب براي جمع آوري زكات به روستاهاي اطراف رفتند اما ايشان از رفتن سرباز زدند. وقتي مردم روستا نسبت به حال او آگاه شدند خودشان مقداري مال جمع كرده و براي سعيد آوردند اما باز هم او از پذيرفتن امتناع ورزيد تا اينكه دست به دامن برادرش شدند برادرش هدايا را پذيرفت و در عوض مقداري انگور به او داد.
همچنين در مدت هشت سالي كه ايشان در بارلا تبعيد بودند از هيچ كس چيزي قبول نكردند و تلاش داشتند تا با پيشه كردن قناعت، همان اندك پولي را كه به همراه دارند، هزينه كنند.
🔸 بیزار بودن از تفرقه
شيخ سعيد دوست نداشت بين او و اهل علم نزاع و اختلافی پيش بياید، لذا هرجا كه احساس ميكرد قرار است اختلافي بيفتد، ميدان را خالي ميكرد و از آنجا ميرفت و همچنین طبع بلندش بدو اجازه نميداد تا كسي از روي قلدرمآبي چيزي به او بگويد و یا دستور دهد. لذا در هر مدرسهاي كه بين او و طلاب اختلاف پيش ميآمد فورا مدرسه را رها ميكرد.
نقل است كه بعد از اينكه به شهرت رسيده و صاحب نام و آوازه گشته بود روزي جمع زيادي از علماي يك منطقه جمع شدند تا بر عليه ايشان توطئه كنند لذا براي ايجاد مزاحمت، سر راهش را گرفتند گرچه مردم مانع از درگيري شدند اما وقتي كه ژاندارمها از راه رسيدند، سعيد گفت: ما شاگرد هستيم و با هم دعوا ميكنيم و دوباره آشتي ميكنيم. بهتر است هيچ كس دخالت نكند و اشتباه از طرف من بود.
🔷 انگيزه ديني شيخ سعيد
شيخ سعيد در شهر وان مشغول تدريس و تعليم بود تا اينكه مطلع شد گلادستون در پارلمان عوام انگليس طي سخنانش گفته بود: تا زماني كه قرآن در بين مسلمانان باشد، ما نميتوانيم بر آنها تسلط پيدا كنيم. لذا ناچاريم اين قرآن را از بين ببريم يا اينكه رابطه مسلمانان را با آن قطع نماييم.
اين سخن گلادستون به نورسي رسيد در حالي كه او اوضاع و احوال جهان اسلام را ميديد كه از سويي روز بروز از اقتدار دولت عثماني كاسته ميشود و از سمتی ديگر مسلمانان به نحو شديدي دچار انحطاط اخلاقي گشته و بيشتر جوامع مسلمان و كشورهاي اسلامي متاثر از غرب گردیده و دچار انحطاط ديني شدهاند برآن شد تا تمام توان خود را براي خدمت به قرآن و گسترش آموزههاي ديني صرف كند.
استاد نورسی ميگفت: باید به همهی دنیا بفهمانیم که قرآن نور معنوی و درخشان است و هیچکس نمیتواند آن را خاموش کند. نباید بگذاریم قرآن از ما دور باشد و ما نیز هرگز نباید از آن فاصله داشته باشیم.
از اين رو شيخ سعيد تمام تلاش خود را براي ايجاد يك دانشگاه اسلامي در آناتولي شرقي بكار بست به همین خاطر عازم استانبول شد، تا نظر و طرح خود را با مسئولان دولتي مطرح كند. يك و نيم سال در آنجا ماند اما چيزي عايدش نشد و با دست خالي برگشت.
سفر دوم به شام رفت و هنگام بازگشت از سفر شام مجددا به استانبول رفت و موفق شد با سلطان محمد رشاد ديدار كند. سلطان وعده ساخت دانشگاه را بدو داد و حتي مبلغ لازم را تعيين كرد و سنگ بنياد آن در شهر وان گذاشته شد، اما با وقوع جنگ جهاني اول همه چيز تعطيل شد.
مبارزه با جهل و بيسوادي يكي از اصليترين خواستههاي شيخ نورسي بود كه حتي در وصيتنامهاش بدان اشاره كرده است او ميگفت: تنها راهی که برای نجات و رهایی در این عصر پیش رو قرار دارد، عبارت است از ارشاد مردم به سوی حقایق قرآن و ایمان، و ریشه کن کردن جهل و بیسوادی
🔷 جنگ جهاني اول
شيخ سعيد مخالف شركت كردن دولت عثماني در جنگ جهاني اول بود، ولي شعله ويرانگر اين نبرد خانمان برانداز دامن دولت عثماني را نيز گرفت تا اينكه سربازان روس به شهر بتليس رسيدند و شيخ سعيد بخاطر حفاظت جان مسلمانان، زنان و كودكان را به جاهاي امن انتقال داده و گروههاي چريكي تشكيل داد او شاگردان و طرفدارانش را دسته دسته و گروه گروه كرد آنان روز در ميادين نبرد ميتاختند و شبها با تشكيل حلقهی تعليم و آموزش قرآن، به مسئولیت خود در قبال دین جامه عمل ميپوشانیدند.
در این جنگ تعداد زيادي از شاگردن و اطرافيانش جام شهادت را نوشيدند.
او چنان شجاعانه و بيباك در ميدان نبرد حضور فعال داشت و حتي براي لحظهاي عقب ننشست. همواره سوار بر اسب سنگر به سنگر ميرفت و داوطلبان را تشويق و ترغيب مينمود. در خاطرات سربازان آمده: برف ميآمد و همه جا سفيدپوش بود. ما نميتوانستيم بخاطر گلوله سرمان را از سنگر بالا بگيريم و مثل باران بر سر ما گلوله ميباريد. ملا سعيد در اوج باران تير در سنگرها حركت ميكرد و فرياد ميكشيد: به خاطر خدا بجنگيد. خدا ياور ماست.
مصطفي يالچين يكي ديگر از سربازان ميگويد: او شبها عمامه بر سر ميگذاشت و به ما در زمينه مسائل ديني درس ميداد و در زمان جنگ يك كلاه نمدي بر سرش ميگذاشت.
او هميشه به ما ميگفت: از هيچ چيز نترسيد عقيده يك مسلمان قويتر از هر نيرويي است. شيخ سعيد هر شب كتابهايي را كه نوشته بود براي ما ميخواند. او يك انسان فوقالعاده بود و رفتاري بسيار مهربانانه داشت. در طي همين نبرد بود كه شيخ سعيد دستگير شد و چنانکه پيشتر بيان شد به اعدام محكوم شد ولي نهايتا توانست از زندان بگريزد.
🔷 دشمن از نگاه سعید
شيخ سعيد، دشمن خارجي را دشمن اصلي ميدانست و به هموطنانش كه در جبهه مخالف بودند، به عنوان دشمن نمينگريست از همين رو به خود ، سربازان و اطرافيانش اجازه حمله و نبرد با آنها را نميداد.
نقل شده كه بارها عشيرهها و طوايف متعدد براي همراهي از وي كسب اجازه نمودند اما او چنين اجازهاي نميداد. و ميگفت: چطور با كساني بجنگيم كه پدرانشان افتخارات زيادي در اسلام داشتهاند.
نقل شده كه مصطفي پاشا و شيخ سعيد پيران اصرار داشت تا با كسب اجازه از شيخ نورسي به لشكر تركها حمله كنند. اما شيخ نورسي به شدت مخالفت كرده، در جواب شيخ سعيد پيران گفتند: ما مسلمانيم و تركها هم با ما برادرند. كاري نكنيد كه دست برادر به خون برادر آغشته شود. اين كار شرعا جايز نيست.
شيخ سعید پيران به نظر شيخ نورسي توجهي نكرد و دست به حملات مسلحانه زد و نتايج زيانباري از آنِ مسلمانان شد بگونهاي كه لشكر روس دست به قلع و قمع مسلمانان زد.
او بر اين باور بود كه شمشير جز به روي دشمن به روي كسي ديگر در داخل كشيده نميشود. تنها راهي كه در این عصر براي نجات و رهايي پيش روي ما قرار دارد عبارت است از ارشاد مردم به سوي حقايق قرآن و ايمان و ريشهكن كردن جهل و بيسوادي (كه بزرگترین دشمن ما است.)
نورسي در مورد اتحاد و وحدت به نكته زيبايي اشاره ميكرد. او میگفت: اتحاد و وحدت نميتواند از طريق جهل صورت گيرد چرا كه اتحاد به معني ارتباط نظرات است و اين كار از طريق دانش صورت ميگيرد.
او حتي تفرقه را يكي از اصليترين دشمنان بر ميشمارد. و در وصيت نامهاش سه دشمن را معرفي مينمايد كه عبارتند: از فقر و نداري، جهل و ناداني و عدم وحدت و اتحاد.
پس از فروپاشي عثماني، ارامنه براي انتقام گرفتن از تركها و مسلمانان به لشكر روس پيوستند. آنان هر منطقه را كه تسخير ميكردند دست به چپاول و غارت ميزندند و حتي به كودكان رحم نميكردند. و طي اين مدت هزاران كودك بيگناه را شهيد نمودند. يكبار طي يك حمله منطقهاي ارمنينشين به دست مسلمانان افتاد و گروهي از مسلمانان خواستند بخاطر انتقامجويي هم كه شده بچهها را بكشند. شيخ سعيد كه در آن نبرد حضور داشت، سربازان مسلمان را از كشتن كودكان ارمني منع كرده و اجازه داد تا كودكان به اردوگاه روسها رفته و به والدين خود ملحق شوند. اين عملكرد شيخ سعيد باعث شد تا ارمنيها به خود آمده و دست از اين كار زشت خود بردارند.
🔷 رسائل نور
در زمان دستگيري شيخ پيران، نامهاي از شيخ نورسي در جيبش يافته شد گرچه محتواي نامه در مورد عدم موافقت شيخ نورسي با جنگ بود ولي شيخ نورسي به بهانه ارتباط به شيخ پيران نيز به زندان افتاد و به بارلا تبعيد شد. اين تبعيد گرچه به ظاهر سخت بود اما خود زمينهاي براي يكسو شدن شيخ سعيد و جرقهاي براي نگاشتن رسائل نور گرديد.
شيخ سعيد در بارلا تنها بود و مردم چنان از دولت ميترسيدند كه به خود جرات نميدادند تا به شيخ نورسي نزديك شوند. شيخ نورسي در خانه چوبي خودش تك و تنها بود. شب و روز در فكر و انديشه بود. او ميدانست كه جهان غرب و مسلمانزادههای فریبخورده دست به دست هم دادهاند تا درخت تنومند اسلام را كه در تمام تركيه ريشه داوانیده است را بخشكانند. يك روز كه به كوه رفته بود، باران سختي باريد و شيخ خيس و كفش و لباسهايش گلي شده بود. وقتي که داشت از وسط روستاي بارلا ميگذشت جمعي از مردم ده نشسته بودند. شيخ نورسي را ديدند كه با لباسي گلي و كفش بدست از راه ميآيد با نگاه رقتآميزي بدو نگريستند. همه كساني كه آنجا بودند با ديدن شيخ نورسي در سكوت عجيب و دلگیری فرو رفتند تا اينكه از ميان اين جمع سليمان بلند شد و به سمت شيخ نورسي شتافت و فورا كفشهاي شيخ را گرفت و شست و شيخ را به خانهاش برد و از اینجا بود كه كمكم به مريدان و شاگران شيخ افزوده شد و حلقات درس و تدريس جاني دوباره گرفت. و نوشتن رسائل نور شروع شد.
دولت جديد كمال آتاترك همه تن قيام كرده بود تا تمام شعائر و نمادهاي ديني و اسلامي را از بين ببرد. مساجد را تعطيل كرده بود و زبان عربي را ممنوع ساخته بود و جمع زيادی از علما و دانشمندان اسلامي را به زندان، تبعيد و يا اعدام كرده بود. هيچ كس جرات بردن نامي از اسلام و مسلماني نداشت. با اين شرايط شيخ ميدانست تنها راه قيام كردن در مقابل اين سيل ويرانگر، يك خيزش تدريجي و كاشتن بذر عقيده و تنومند ساختن درخت آن است.
شيخ تمام رسائل نور را به زبان عربي مینوشت و يا او املاء میکرد و يكي از شاگردانش مينوشت و براي بازنويسي و انتشار به ديگران ميسپرد. شاگران شيخ سعيد در اين زمينه مشقتهاي زيادي را به جان خريدند؛ اما دست از مسئولیت خود که همان مبارزه با الحاد و بیدینی بود، برنداشتند. عبدالله چاويش ميگويد: با غروب خورشيد از روستا براه ميافتادم و تمام نوشتههايي كه حافظ علي نوشته بود را با خود برميداشتم و تمام شب را پياده ميرفتم تا اينكه صبح به بارلا ميرسيدم. وقتي آنجا ميرسيدم ميديدم كه استاد سعيد منتظرم است. از من با گرمي استقبال ميكرد و بعد از اقامه نماز من میخوابیدم و شيخ در طول روز آنها را بازنگري ميكرد و با فرا رسیدن شب، من آنها را از شيخ تحويل گرفته و براه میافتادم.
رسائل شيخ سعيد بالغ بر شش هزار صفحه ميشوند. رسائل جهان اسلام را درنورديده و به بيشتر زبانها ترجمه شده است و در بسياري از كشورهاي عربي و آفريقايي و حتي کشورهاي غير اسلامي كنفرانسها و نشست هايي پيرامون انديشهها، نظرات و شخصيت شيخ سعيد نورسي برگزار شده است. و در ایران نيز در آبانماه سال ۱۳۹۰ كنفرانسي توسط دانشگاه مذاهب اسلامي شكل گرفته است.
استاد شهيد محمد سعید رمضان البوطي در مورد تاثير شگرف رسائل نور بر قلب انسان مينويسد: رازي را براي شما افشا ميكنم و آن اينكه دعوتگران به اسلام زياد هستند و با اخلاص در صحبتها و سخنرانيها و كتابهايشان دعوت ميكنند و مردم زياد از سخنانشان متاثر ميشوند ولي به مرور زمان اين تاثير كم و سپس زائل ميشود اما تاثير سخن نورسي در رسائلش در قلبها و عقلها زائل نميگردد.
ايشان در ادامه در مورد شخصيت نورسي و افكار وي مينويسد: نورسی در پي كشيدن پلهايي بود که بنده را به پروردگارش وصل كند. نورسي با آن چه كه در دل داشت از محبت و عظمت خداوند متعال صحبت ميكند و هر انساني همواره نياز به شناخت اين محبت و عظمت دارد.
علامه ندوي ـ رحمه الله ـ نيز در مورد منزلت شيخ نورسي مينويسد: شيخ سعيد یکي از معجزات جهان اسلام است و نتايج آثارش نه تنها بر تركيه بلكه بر تمام جهان اسلام ديده ميشود و من هر روز بعد از تلاوت قرآن براي اين شخصيت و رفع درجاتش نزد خداوند دعا ميكنم.
🔷 گوشهای از مجاهدتهای شیخ نورسی
زندگی شیخ نورسی همانند زندگی دیگر دعوتگران و انسانهاي صادق خالی از محنت و سختی نبوده است. و قانون خداوندی بر اين است تا کسانی را که در راه دینداری و عقیده پای میگذارند را بیازماید و سره از ناسره مشخص گردد. چنانکه فرموده است: وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ حَتَّىٰ نَعْلَمَ الْمُجَاهِدِينَ مِنكُمْ وَالصَّابِرِينَ وَنَبْلُوَ أَخْبَارَكُمْ﴿٣١﴾
و همه گونه میآزماییمتان تا از میان شما مجاهدان و صابران را معلوم بداریم، و احوالتان را بشناسانیم.
شیخ سعید بارها به زندان افتاد یکمرتبه بیش از چهار سال را در زندانهای سخت روسیه گذراند به اعدام محکوم گشت و بار دیگر نزدیک به یازده ماه در زندان بود. بارها به دادگاه كشيده شد و انواع سخنان ناسزا و تهديدها را به جان خريد و نیز سالها در تبعید و اسارات طی کرد و از همهی آنها سرافراز و پیروز بیرون آمد .
🔷 وفات
ایشان در آخر عمر مریض شدند و شاگردان رشیدش به بهترین نحو ممکن از استاد خود مراقبت میکردند تا اینکه در ۲۵ رمضان ۱۳۷۹هـ.ق دار فاني را وداع گفتند. و جنازه ايشان در شهر اورفه تشييع و دفن شد. دشمنان كينهتوز اسلام چنان وحشتي از حق و حقيقت داشتند كه حتي بعد از مرگ، شيخ نورسي را به حال خودش نگذاشته و بعد از چهار ماه قبر ايشان را شكافته و جنازه را به جايي بردند كه هيچ كس تا حال اطلاعي از آن ندارد.
شيخ نورسي به شاگردانش گفته بود: کسانی که میخواهند آرامگاهش را زیارت کنند، در قلبشان این کار را بکنند و از راه دور برایش دعا کنند.
اذعان میکنم که در این نوشتار کوتاه به هیچ یک از ابعاد زندگی شیخ نورسی شایسته و بایسته پرداخته نشده است. و اين نوشتار صرفا جهت يادآوري برخي از خدمات ايشان بوده است.
منابع:
ولد، ماري(شكران واحده)، اسلام در تركيه مدرن، مترجم: فرزاد صيفيكاران، تهران، احسان، اول، ۱۳۸۹
ولد بيگي، صفر، تاثيرانديشههاي سياسي بديعالزمان…، تهران، احسان، ۱۳۹۵
محمدسعيد، حبيب، گوشهاي از زندگي بديع الزمان، مترجم: زاهد ويسي، تهران، ۱۳۸۰
صالحي، احسان قاسم، همسفر با رسائل نور، مترجم: ابراهيم ساعدي رودي، سنندج، دانايي، ۱۳۹۷
البيومي، محمد رجب، النهضه الاسلاميه، دارالقلم، دمشق، الطبعه الاولي ۱۴۲۰
سايت هاي عربي: موقع التاريخ، حبل الله، المجلس السوري، دعوه الحق و …
سايت هاي فارسي: نوگرا، سوزي محراب، و …
🔸 عصمت الله پورمحمد تیموری