مولانا همیشه مدرسین و طلاب علوم دینی را به تقوای الهی سفارش کرده و از ایشان میخواستند تا در همهی کارها خصوصاً کسب علم، اخلاص داشته باشند و همیشه بر آن باشند تا علمشان برای خودشان و جامعه مفید باشد و هیچگاه خود را ، از کسب علم بینیاز ندانند. علاوه بر مطالعهی کتب درسی، […]
مولانا همیشه مدرسین و طلاب علوم دینی را به تقوای الهی سفارش کرده و از ایشان میخواستند تا در همهی کارها خصوصاً کسب علم، اخلاص داشته باشند و همیشه بر آن باشند تا علمشان برای خودشان و جامعه مفید باشد و هیچگاه خود را ، از کسب علم بینیاز ندانند. علاوه بر مطالعهی کتب درسی، کتابهای علمی و ادبی را مرور کنند تا بتوانند با علم روز با مخاطبان خود ارتباط برقرار کنند. ایجاد وحدت و اخوت بین آحاد مردم، حسن سلوک و پایبندی به اعمال نیز از سفارشات دیگرشان به علما و طلاب بود. ایشان بارها نقش حساس عالمان دینی در جامعه را گوشزد نموده و جامعه خوب را حاصل تلاش عالمان فهیم و فقیه میدانستند.
ولادت و تحصیلات ابتدایی
مولانا غلام احمد علیبائی فرزند حاجی محمد در سال 1312ه.ش در روستای مشهدریزه در خانوادهای مذهبی، متدین و زحمتکش دیده به جهان گشودند. ایشان سالهای ابتدای کودکی را در مشهدریزه گذرانده و در مکتب خانه، روخوانی قرآن را فرا گرفتند. سپس به دلایلی به همراه خانواده به روستای سوران در نزدیکی مشهدریزه عزیمت نمودند. ایشان از همان کودکی علاقهی فراوانی به کسب علوم دینی از خود نشان میدادند. در همین سالها بود که ترجمه 5 جزء از قرآن کریم به همراه کتاب «قدوری» و ابتدای «کنز» (در فقه احناف) را نزد آخوند ملاحسن یارمحمدی و همچنین پدر بزرگشان ملا قربان فرا گرفتند. ایشان علاوه بر تحصیل علوم دینی در مکتب خانه، در امر کشاورزی و کارهای روزمره نیز به پدرشان کمک میکردند.
شروع تحصیلات حوزوی
با بازگشت مولانا مطهری ـ رحمه الله ـ از هندوستان به خواف، و تاسیس حوزه علمیه احناف خواف به دست ایشان، مولانا به حلقه درس این استاد فرزانه کشیده شدند. کلاسهای حوزه در داخل مسجد جامع و بعدها در مسجد «سرِ ده» برگزار میشد. مولانا، در این ایام با شخصیتهای مذهبی خواف نیز آشنا میشدند. در هفت سالی که مولانا در خواف به تحصیل اشتغال داشتند، علاوه بر تحصیل، در امر تدریس به طلاب کلاسهای پایینتر از خود، استاد را یاری میکردند. این چنین بود که مولانا مهارت بیشتری در دروس حوزوی کسب میکردند. در این سالها، بارها فاصلهی سوران تا خواف را با الاغ و گهگاه با پای پیاده میپیمودند. از یک طرف جذبهی درس و از سوی دیگر، علاقه به خانواده، سختیهای این مسیر طولانی را بر ایشان هموار میکرد. فضای بیسوادی حاکم بر منطقه، مولانا ـ رحمه الله ـ را مصمم کرد تا به این نیز بسنده نکنند و تحصیلات حوزوی را ادامه دهند. بعد از حدود هفت سال تلمّذ در محضر مولانا مطهری ـ رحمه الله ـ و بهره گیری از علم و تقوای استاد، عطش علمی حضرت مولانا نه تنها فروکش نکرد، بلکه شعلهور تر هم شد و مولانا بعد از دریافت نظر مساعد استاد، توانستند خانواده را نیز متقاعد کنند تا برای ادامهی تحصیلات، ایران را به مقصد پاکستان ترک کنند. خواف، شهر تاریخی پهنهی خراسان، سکوی پرتابی برای مولانا شد تا بتوانند مدارج ترقی را طی کنند. ایشان دروس حوزه را تا پایان جلد اول صحیح البخاری در خواف، نزد مولانا مطهری ـ رحمه الله ـ خواندند.
مهرماه سال 1336 به همراه کامیونی از طریق تربت حیدریه به زاهدان رفتند و بعد از چند روز، راهی سراوان شدند . در سراوان محضر مولانا شهداد سراوانی ـ رحمه الله ـ رسیدند و حدود دو ماه در حلقهی درس ایشان حضور یافتند تا مقدمات سفر به پاکستان، فراهم شود. بعد از آن، مسیر سراوان تا پنجگور را پیمودند و از آنجا راهی کویته شدند و سپس به ایالت پنجاب رفتند. شهر ملتان در ایالت پنجاب از شهرهایی بود که زبانزد خاص و عام بود و مدارس متعددی در این شهر وجود داشت. حضرت مولانا در بدو ورود و با رایزنیهای مختلف، در مدرسهی«بوری والا» ثبت نام نمودند و تا پایان آن سال تحصیلی، در آن جا اقامت گزیدند. مولانا موسی خان روحانی بازی ـ رحمه الله ـ مدیریت این حوزه را بر عهده داشتند. درس، از یک طرف و زبان متفاوت از سوی دیگر، چالشهای فراوانی فراروی مولانا قرار داده بود؛ اما مولانا ـ رحمه الله ـ که سختیهای این سفر طولانی را تحمل کرده بودند، با تلاش شبانه روزی و تحمل مشقات فراوان، در هر دو جبهه موفق شدند. بعد از اتمام سال تحصیلی، مولانا به حوزه ی«خیرالمدارس» شهر ملتان، نقل مکان کردند و از محضر مولانا خیرمحمد جالندری ـ رحمه الله ـ کسب فیض کردند. آن سال نیز با تجربیات گرانقدری به پایان رسید. مولانا با علاقهی فراوان به دنبال کسب دانش و مهارتهای جدید بودند.
آشنایی با مولانا مفتی محمود ـ رحمه الله ـ
بعد از حدود دو سال حضور در ملتان و پس از پایان سال تحصیلی، خواست و مشیت باریتعالی بر این قرار گرفت که مولانا به حوزهی «قاسم العلوم» ملتان که از مشهورترین مدارس پاکستان بود، بروند. مدیریت این حوزه در دستان توانمند مولانا مفتی محمود ـ رحمه الله ـ بود. مولانا مفتی محمود ، مفتی بزرگ پاکستان، رهبر حزب جمعیت علمای پاکستان و جانشین راستین علامه سید حسین احمد مدنی ـ رحمه الله ـ در علم حدیث به شمار میرفتند. ایشان علاوه بر توانمندی علمی، از رجال مشهور سیاسی پاکستان بودند و مدتی نیز به عنوان «سروزیر» (نماینده مجلس) ایالت سرحد پاکستان انتخاب شدند و در این مدت، قوانین شرعی را به اجرا گذاشتند. در چندین مرحله ذوالفقار علی بوتو ـ نخست وزیر اسبق پاکستان را شکست دادند و توانستند رهبری اپوزسیون را در مجلس ملی به دست گیرند. علاوه بر این، ایشان ریاست «وفاق المدارس العربیه» (شورای مدارس دینی) پاکستان را نیز برعهده داشتند.
مولانا با استعداد فوق العادهای که داشتند به زودی مورد توجه خاص حضرت مولانا مفتی محمود قرار گرفتند؛ اما هنوز مدت زیادی از حضور مولانا در قاسم العلوم نگذشته بود که به علت گرمای شدید، دچار بیماری شدند و بالاجبار ملتان را ترک کردند و به کراچی رفتند و در مدرسه «نیوتاوان» ادامهی سال تحصیلی را گذراندند. در آن سالها مولانا محمد یوسف بنوری ـ رحمه الله ـ مدیریت حوزه را عهدهدار بودند وحکمتی بود که مولانا از وجود این دانشمند فرزانه نیزکسب فیض کنند. دوری از قاسم العلوم و شخص مولانا مفتی محمود برای مولانا بسیار سخت بود؛ اما تقدیر خداوند چنین حکم نموده بود. مولانا با امیدواری و توکل بر خدا، چند ماه دیگر تا پایان سال تحصیلی را، با وجود بیماری، با جدیت تمام سپری کردند. با اتمام آن سال تحصیلی و بهبودی کامل، مولانا بار دیگر عزم ملتان کردند و پس از دوری کوتاه مدت، دوباره به قاسم العلوم بازگشتند. عزم راسخ مولانا مثال زدنی بود. تا پایان شب به مطالعه میپرداختند و بعد از آن، به مرور و تکرار دروس دیگر طلاب مشغول میشدند. در این مدت، روزانه دو سه ساعتی هم در دارالافتای حوزه با مفتی عبدالله ـ رحمه الله ـ همکاری داشتند.
زمان در حال گذشتن بود و تنها دلخوشیشان، دور از وطن، کتاب بود و درس؛ اما مولانا همهی سختیها را به جان خریده بودند؛ چرا که مسئولیت سنگینی در قبال جامعه بر دوش داشتند. ایشان در سالهایی که در پاکستان بودند، در ایام تعطیل با علمای بزرگ پاکستان نیز ملاقات میکردند.
در این سالها علاوه بر کتابهای متداول، چندین کتاب خارج از دوره را نیز زیر نظر اساتید بزرگوار ملتان خواندند. از جمله کتابهایی که مولانا به صورت خصوصی زیر نظر مولانا مفتی محمود ـ رحمه الله ـ آموختند، میتوان صحیح بخاری، شمس بازغه، جلد آخر هدایه، جامع ترمذی و تفسیر بیضاوی را برشمرد. مولانا در همهی این سالها در قاسم العلوم نفر ممتاز کلاس بودند و با رتبهی ممتاز از قاسمالعلوم فارغ التحصیل شدند، بعد از فارغ التحصیلی در امتحان وفاق المدارس، شرکت نموده و ضمن کسب رتبهی اول این آزمون، مفتخربه دریافت سندفارغ التحصیلی از این نهاد، شدند.
اساتید مولانا ـ رحمه الله ـ
مولانا از محضر اساتید بارزی فیض بردند که برخی از آنان عبارتند از: آخوند ملا حسن یارمحمدی، مولانا مطهری، مولانا مفتی محمود، مولانا خیرمحمد جالندری، مولانا شهداد سراوانی، مولانا موسی خان روحانی بازی، مولانا درخواستی، مولانا احمد علی لاهوری، مولانا محمد شریف کشمیری، مولانا سبحان محمود، علامه مفتی محمد شفیع عثمانی، مولانا محمد ابراهیم و مفتی عبدالله ـ رحمهم الله ـ
بیعت با مولانا احمد علی لاهوری ـ رحمه الله ـ
پس از اخذ دو سند معتبر، جهت گذراندن دوره تفسیر به شهر لاهور و محضر مولانا احمد علی لاهوری ـ رحمه الله ـ رسیدند. مولانا احمدعلی از علمای برجسته پاکستان بودند. تقوا و دانش استاد تحسین همگان را بر میانگیخت.
مولانا علیبائی این دوره را نیز با نمره عالی (100) گذراندند. ایشان میگویند:« بعد از این که نمره ممتاز (100 ) آوردم، مردم علم دوست از گوشه و کنار شهر لاهور به ملاقاتم میآمدند و به تمجید از من میپرداختند؛ چرا که برایشان عجیب بود که شخصی ایرانی حائز نمره اول شده باشد.» مولانا عبدالعزیز ملازاده ـ رحمه الله ـ (مؤسس حوزه علمیه دارالعلوم زاهدان) در همین اوان جهت بیعت با مولانا لاهوری به لاهور آمده بودند و همراه مولانا علیبائی با حضرت مولانا احمد علی لاهوری در مرکز «خدامالدین» بیعت کردند. مولانا پس از دورهی تفسیر به بندر کراچی رفتند تا در دارالعلوم کراچی از محضر علامه مفتی محمد شفیع عثمانی ـ رحمه الله ـ کسب فیض کنند. ایشان چند ماه نیز از محضر این استاد گرانقدر در کراچی بهره بردند.
بازگشت به وطن
مولانا بهرغم اصرار اساتید مبنی بر اقامت در پاکستان، در مورخه 14/10/1343 هـ.ش. بعد از نزدیک به هفت سال دوری از خانواده، از طریق مرز میرجاوه به وطن برگشتند. و روز هفتم ماه مبارک رمضان به مشهدریزه وارد شدند و استقبال چشمگیری از ایشان به عمل آمد. سپس به روستای سوران، محل سکونت پدرشان، رفتند. در این اوان حضرت مولانا مطهری با تعدادی از بزرگان خواف به دیدار شاگرد آمدند و مولانا را بسیار مورد محبت قرار دادند. چند روز بعد از برگزاری نماز عید فطر، مولانا به همراه تعدادی از بزرگان جهت ملاقات با حضرت مولانا مطهری به خواف تشریف بردند و با استقبال گرم استاد مواجه شدند. استاد که علاقهی وافری به مولانا داشتند و ایشان را از برکات حوزه احناف خواف میدانستند از مولانا درخواست کردند تا در خواف بمانند و در امر تدریس، ایشان را یاری کنند. حتی از سنگان و نشتیفان هم بزرگان چنین درخواستی مطرح کردند؛ اما در منطقه نیاز بیشتری احساس میشد. مولانا با مشورت استاد ترجیح دادند تا در منطقه بمانند. پس از بازگشت از خواف، مردم مشهدریزه از ایشان دعوت کردند تا از سوران به مشهدریزه نقل مکان کنند. در نتیجه مولانا مشهدریزه را که مرکز میان ولایت بود، برای اقامت برگزیدند. در این مدت، در محافل خصوصی و عمومی به ارشاد مردم میپرداختند و در ضمن، جهت تبلیغ و ارشاد به روستاهای همجوار و باخرز نیز رفت و آمد داشتند.
تأسیس حوزه علمیه در مشهدریزه
مولانا که تاثیر حوزههای علمیه را در زندگی مردم پاکستان به وضوح مشاهده کرده بودند، تصمیم گرفتند جهل و تاریکی را در منطقه ریشهکن کرده آن را با نور علم و دانش منور کنند. در نتیجه، ایجاد یک حوزه علمیه در مشهدریزه را امری حیاتی میدانستند. به همین دلیل، مردم علم دوست را تشویق کردند تا در مشهدریزه حوزهای تاسیس کنند. به لطف خدا، مردم استقبال فراوانی کردند و در مدت زمان کوتاهی، مولانا چند طلبهی جوان را پذیرا شدند. طلاب از مشهدریزه و روستاهای همجوار به حوزه آمدند و مولانا چون پدری مهربان، خود به تنهایی امر تدریس را به عهده گرفتند. روز به روز بر تعداد طلاب افزوده میشد. حوزه تاثیر بسزایی در منطقه ایجاد کرده بود و با زندگی مردم پیوند خورده بود. در جامعهای که سواد رخت بر چیده بود، این خود انقلابی محسوب می شد. ایشان علاوه بر تاسیس حوزه، کلاس تفسیری هم بعد از نماز صبح در مسجدجامع دایر کرده بودند که مورد استقبال قرار گرفت و چندین سال نیز ادامه داشت.
اقامه ی نماز جمعه
سال 1345 نقطهی عطفی در تاریخ مشهدریزه بود؛ چرا که مولانا با توجه به نیاز مبرم مردم جهت یکپارچگی، نماز جمعه را در مشهدریزه اقامه نمودند و مردم متدین از روستاهای همجوار جهت اقامه نمازجمعه به مشهدریزه میآمدند. در همین ایام، مولانا بعد از رسیدگی به امور حوزه، به روستاهای همجوار نیز رفت و آمد داشتند و به وعظ و ارشاد میپرداختند. شعار مولانا علاوه بر دینداری و علم دوستی، اتحاد و یکپارچگی بود. خرافات و بدعتها را یکی پس از دیگری از بین میبردند و مردم نیز پروانهوار، گرد شمع وجود مولانا، حلقه میزدند و گوش به فرمان بودند.
از یک طرف تاثیرحوزه و از طرفی دیگر سخنرانیهای تاثیرگذار ایشان در مجالس خصوصی و عمومی، شور و اشتیاق مردم را برای انجام امور دینی بیشتر میکرد. روز به روز بر تعداد طلاب حوزه افزوده میشد و این حرکت رو به جلو، به خوبی احساس میشد؛ اما در این بین، رژیم پهلوی و ساواک بیکار ننشستند و بعد از تذکرهای فراوان، حوزه را بعد از قریب به پنج سال فعالیت، تعطیل کردند، ولی مولانا صحنه را خالی نکردند و به مبارزات خود ادامه دادند. طی همین سالها با کمک معتمدین و برادران خیر، مساجد فراوانی در روستاهای هم جوار و مشهدریزه ساخته شد. روشنگری مولانا فضای علمی بازی را در اختیار قشر جوان گذاشته بود.
تاسیس حوزه انوارالعلوم خیرآباد
بعد از این که انقلاب اسلامی به پیروزی رسید، مولانا به همراه دو تن از خیرین منطقه آقایان « مرحوم حاج عبدالغفور و مرحوم حاج عبدالحکیم رجبعلی زاده» در چاه کشاورزی«رجبعلی زاده» به تاسیس حوزهی علمیهای همت گماردند. در آن زمان کمتر کسی فکر میکرد این حوزه گسترش یابد و حتی طلبهای به درس خواندن در آن جا فکر کند؛ اما خواست خداوند، چیزی دیگر بود.
خدا کشتی آنجا که خواهد برد و گر ناخدا جامه بر تن درد
مولانا تعریف میکنند: «بعد از پیروزی انقلاب اسلامی با مشورت برادران رجبعلی زاده که از نیک اندیشان و خیرین بودند، کلنگ بنای چند حجره را به زمین زدیم. خالصانه دعا کردیم و از خداوند خواستیم تا به ما استقامت بدهد و این کار خیر را که خالص برای اوست رونق دهد. بعد از مدتی، چند اتاق ساخته شد و 5 نفر از نوجوانان را در حوزه ثبت نام کردیم، نام حوزه را نیز «انوارالعلوم» گذاشتیم. کار تدریس تنها به عهدهی خودم بود. روزها و شبها سپری میشدند. شبها در حوزه سکونت داشتم. این کار تا چند سال ادامه داشت. در این مدت کار آشپزی بین خانوادههای رجبعلیزاده تقسیم شده بود و زنان نیز دوشادوش مردان در این کار خطیر همکاری داشتند. کم کم تعداد طلبهها زیاد و زیادتر شد. هرچه بر تعداد طلبهها افزوده میشد. کار من و بقیه نیز بیشتر و سختتر میشد، تا اینکه با مهاجرت برادران افغانی به ایران، چند تن از مولویهای افغانی از جمله، مولوی محمدصدیق، مولوی بشیراحمد و مولوی عبدالقیوم را جهت تدریس طلاب، استخدام کردیم و تعدادی از طلاب افغانی را نیز پذیرفتیم. در این مدت من، اکثر اوقات با موتورسیکلت فاصلهی مشهدریزه تا حوزه را طی میکردم. حوزه رشد چشمگیری را شاهد بود و باید حجرههای بیشتری ساخته میشد، در نتیجه حجرههای دیگری نیز ساخته شد – ساختمان فعلی حوزه خواهران- بعد از مدتی از اساتید ایرانی از جمله مرحوم مولانا محمد یامدد ـ رحمه الله ـ نیز بهره گرفتیم و به نوعی به خودکفایی رسیدیم.»
در همین سالها و قبل از حضور اساتید افغان، مولانا شعبهی دارالحفظ را هم به حوزه افزودند. سالهای اول خودشان در دارالحفظ، استاد بودند و مستقیماً بر حفظ طلاب نظارت داشتند. بعد از یکی دو سال، دار الحفظ ثمر داد و خروجیهای دارالحفظ شور و نشاط زیادی را در بین مردم ایجاد کردند؛ خصوصاً در ختمهای قرآن که ضمن اقامهی نماز تراویح جمعیت زیادی را به مساجد میکشاند و این شور و نشاط، بر روند کار حوزه تاثیر مثبت داشت، در نتیجه استقبال بیشتری از حوزه به عمل آمد. بعد از ورود مهاجرین، مولانا مسئولیت دارالحفظ را به عهدهی آنها گذاشتند. دانش آموختگان مولانا، کم کم در حال فارغ التحصیلی بودند و این، شروع فصل تازهای در زندگی مولانا و حوزه بود. با گسترش حوزه و سکونت افراد بیشتر در چاه کشاورزی، ایشان با رایزنیهای مختلف سعی نمودند با جلب نظر مسئولین، این مکان به عنوان یک روستا در تقسیمات کشوری شناخته شود و خوشبختانه با تلاشها و پیگیریهایشان، این کار ثمر داد و چاه کشاورزی، با نام «روستای خیرآباد» به ثبت رسید. از آن به بعد، مردم روستا از امتیازات روستایی از قبیل برق و… برخوردار شدند و خیرآباد میزبان خیل کثیری از افراد جویای علم و کار شد و روز به روز، جمعیت روستا بیشتر گردید.
تاسیس حوزه ی خواهران
ضرورت تعلیم مسائل شرعی به مادران امروز و فردا، مولانا را بر آن داشت تا بخش خواهران را نیز به حوزه، بیفزایند. لذا ساختمانی در دو طبقه جهت این کار احداث گردید و مقرر شد تا خواهران روستا، به صورت روزانه از خدمات حوزه، برخوردار شوند. لذا تصمیم گرفته شد، اساتید خواهر، از شهرهای مختلف جذب شوند و حوزهی خواهران شروع به کار کرد. بعد از مدتی خواهران روستاهای همجوار نیز خواستار حضور در حوزه شدند و این، همت بیشتری میطلبید. با درایت مولانا، مشاوره اساتید و کمکهای مادی و فکری برادران رجبعلی زاده، حوزه در حال شکفتن بود و این شکفتن، احتیاج به جای وسیعتری داشت. در نتیجه با مشورت مهندسین عمران، نقشهای جهت ساخت حوزهی دیگری در یک طبقه، جهت اسکان طلاب پسر، در زمینهای جنوب روستا اجرا شد. ساخت و ساز با سرعت زیادی صورت میگرفت و بنا، رشد چشمگیری داشت. با اتمام بنا، حوزهی برادران به محل جدید منتقل و حوزهی اولیه به خواهران واگذار شد. درنتیجه، ثبت نام از خواهران بیشتری از خیرآباد و روستاهای همجوار امکان پذیر گشت. در همین زمان بود که یار وفادار مولانا، حاج عبدالغفوررجبعلی زاده ـ رحمه الله ـ وفات نمود و حزن و اندوه فراوانی مولانا را فرا گرفت. خیرآباد در غم از دست دادن حاج عبدالغفور داغدار شد، اما زندگی برای حوزه و طلاب جریان داشت.
تاسیس حوزه دارالعلوم اسلامی ریزه
حدود سال 1368 مولانا با رایزنیهای فراوان و با تلاش وافر، مجوز تأسیس حوزهی دیگری را گرفتند و با درخواست و اصرار معتمدین و علما، ایشان عهدهدار مدیریت این حوزه نیز شدند. زمین وسیعی برای این کار در شمال روستا در نظر گرفته شد و ساختمان حوزه با معماری زیبایی به بهره برداری رسید. خود مولانا بر کار بنایی حوزه نظارت داشتند و پیگیر ساخت و ساز بنا بودند. در نتیجه طلاب از دور و نزدیک به حوزه رجوع کردند. اکثر اساتید از دست پروردههای مولانا در انوارالعلوم بودند و این خودکفایی، نویدبخش روزهای بهتری برای منطقه بود. هر چه مسئولیت مولانا بیشتر میشد، عزم و ارادهی ایشان نیز قویتر میگشت و با جدیت بیشتری گام بر میداشتند.
مولانا و صدور فتوی
مولانا علیبائی از بدو ورود به ایران، به عنوان تنها مرجع دینی منطقه شناخته میشدند و مردم از سراسر منطقه و دیگر مناطق جهت اخذ فتوا به ایشان مراجعه میکردند. ابتدا به علت نبود امکانات، این فتواها جمع آوری نمیشد. بعد از مدتی مولانا تصمیم گرفتند بخشی در حوزه به عنوان دارالافتا در نظر بگیرند تا از یک سو ارتباط مردم با حوزه بیشتر شود و از سوی دیگر، امکان ثبت فتاوا فراهم آید. در ابتدا خود مولانا در کار مدیریت و صدور فتوا فعال بودند، تا اینکه در سال 83 سه عمل جراحی، توان ادامه فعالیت را از ایشان گرفت. بعد از این سال، مولانا با وجود کهولت سن و بیماری، در حوزه حضور پیدا میکردند و با ارشادات و راهنماییهای حکیمانهیشان کارها را به پیش میبردند.
هرچه بر تعداد طلبهها افزوده میشد، بخشهای جدیدتری به حوزه اضافه میگشت. حدود چهار سال نیز به همین منوال گذشت تا اینکه مولانا در سال 87 سه بار دیگر زیر تیغ جراحان رفتند و این باعث شد مولانا ـ رحمه الله ـ نتوانند مثل قبل به حوزه رفت و آمد داشته باشند. از آن زمان به بعد ایشان هفتهای چند روز در حوزه حضور پیدا میکردند تا اینکه در سال 89 بازوی توانمند مولانا، مرحوم حاج عبدالحکیم ـ رحمه الله ـ نیز به دیار باقی شتافت. حالا مولانا تنهاتر از قبل شده بودند. پس از انجام عمل جراحی و عدم بهبود کامل در بینایی مولانا، حضور ایشان در حوزههای انوارالعلوم خیرآباد و مدرسه دارالعلوم اسلامی ریزه کمتر از قبل شده بود. گرچه مولانا با عشق و علاقهای که داشتند و با وجود کسالت و کهولت سن باز هم بطور متناوب در حوزه و جمع مدرسین و طلاب حضور مییافتند؛ اما ضعف جسمی ایشان، مولانا را بر آن داشت تا مسئولیت خطیر اقامه نمازجمعه در شهرمشهدریزه را به فرزندشان «مولوی عبدالکریم» و اداره حوزهی انوارالعلوم را نیز به «مولوی عبدالمجید رجبعلیزاده» فرزند مرحوم حاج عبدالغفور، یار و مشاور دیرینشان بسپارند تا خللی در اداره امور دینی و مذهبی به وجود نیاید. و مسئولیت داخلی مدرسهی دارالعلوم اسلامی ریزه را نیز به «مولوی حامد شیخ جامی» سپردند.
هم اینک در حوزه انوارالعلوم خیرآباد بالغ بر 800 طلبه در دو بخش خواهران و برادران مشغول تحصیل میباشند و حدود صد نفر طلبه نیز در مدرسهی دارالعلوم اسلامی ریزه به تحصیل علوم دینی اشتغال دارند.
مولانا همیشه مدرسین و طلاب علوم دینی را به تقوای الهی سفارش کرده و از ایشان میخواستند تا در همهی کارها خصوصاً کسب علم، اخلاص داشته باشند و همیشه بر آن باشند تا علمشان برای خودشان و جامعه مفید باشد و هیچگاه خود را ، از کسب علم بینیاز ندانند. علاوه بر مطالعهی کتب درسی، کتابهای علمی و ادبی را مرور کنند تا بتوانند با علم روز با مخاطبان خود ارتباط برقرار کنند. ایجاد وحدت و اخوت بین آحاد مردم، حسن سلوک و پایبندی به اعمال نیز از سفارشات دیگرشان به علما و طلاب بود. ایشان بارها نقش حساس عالمان دینی در جامعه را گوشزد نموده و جامعه خوب را حاصل تلاش عالمان فهیم و فقیه میدانستند.
وفات مولانا
این عالم فرهیخته و ربانی بعد از نیم قرن تدریس و خدمت به جامعه، امروز شنبه (۹۶/۹/۱۸) در بیمارستان خاتم الانبیاء تایباد، ندای حق را لبیک گفته و به دیار حق شتافتند.
روحشان شاد، یادشان گرامی و راهشان پر رهرو باد.