طائف شهری خوش آب و هواست كه در ۹۰ کیلومتری جنوب شرقی مکه واقع شده است. اين شهر را کوههای متعدد و وادیهای زیادی احاطه کردهاند. مقارن ظهور اسلام، قوم «ثقیف» و «حِمیر» و تیرهای از قریش در طائف سکونت داشتند. اوایل نام اين شهر را «وجّ» میگفتند، از آن زمان كه در اطراف آن […]
طائف شهری خوش آب و هواست كه در ۹۰ کیلومتری جنوب شرقی مکه واقع شده است. اين شهر را کوههای متعدد و وادیهای زیادی احاطه کردهاند. مقارن ظهور اسلام، قوم «ثقیف» و «حِمیر» و تیرهای از قریش در طائف سکونت داشتند. اوایل نام اين شهر را «وجّ» میگفتند، از آن زمان كه در اطراف آن حصار كشيدند و برای ورود به شهر میبایست دیوار را دور زد، آنجا را طائف نامیدند. و نيز: در روایتی دیگر، جبرئیل یک قطعه از سرزمین فلسطین را جدا کرد و آن را دور کعبه طواف داد و در محل طائف گذاشت و آنجا را طائف نامیدند.
مقدمه:
طائف شهری خوش آب و هواست كه در ۹۰ کیلومتری جنوب شرقی مکه واقع شده است. اين شهر را کوههای متعدد و وادیهای زیادی احاطه کردهاند. مقارن ظهور اسلام، قوم «ثقیف» و «حِمیر» و تیرهای از قریش در طائف سکونت داشتند. اوایل نام اين شهر را «وجّ» میگفتند، از آن زمان كه در اطراف آن حصار كشيدند و برای ورود به شهر میبایست دیوار را دور زد، آنجا را طائف نامیدند. و نيز: در روایتی دیگر، جبرئیل یک قطعه از سرزمین فلسطین را جدا کرد و آن را دور کعبه طواف داد و در محل طائف گذاشت و آنجا را طائف نامیدند.
پیامبراکرم ـ صلی الله علیه و سلم ـ در سال هشتم هجري، در غزوهای که به «غزوه طائف» مشهور است، بیست روز طائف را محاصره کردند، ولی درگیری چندانی رخ نداد. در سال نهم، هیئتی از ثقیف رهسپار مدینه شدند و بعد از پذیرش اسلام به طائف بازگشتند. پیامبر اسلام عثمان بن ابیالعاص را به امارت طائف برگزید.
شهر طائف در ارتفاع ۱۶۸۰ متری از سطح دریا واقع شده است. به سبب ارتفاع بسیار از سطح دریا، دارای آب و هوایي معتدل و مطبوع است. آنجا سردترین نقطهي حجاز است و (در زمستان) آب در قلههای اطراف آن یخ میبندد. این شهر در دوران جاهلیت مقر لات، خدای اعراب بتپرست بود و امروزه به واسطه قرار داشتن آرامگاه و مسجد عبدالله بن عباس، قبرستان شهدای غزوه طائف و نیز مقبره محمد بن حنفیه و عبدالله فرزند پیامبر(ملقب به طیب و طاهر) در آن، مکانی مورد احترام برای مسلمانان است.
آنچه بيش از همه توجه مسلمانان را به نام طائف كنجكاو نموده است سفر تاريخي رسول الله ـ صلی الله علیه و سلم ـ به آنجا جهت تبليغ اسلام و عدم استقبال از ايشان است؛ سفري كه آن را پيامبر اسلام به عنوان سختترين روز تاريخ دعوت اسلامي بيان نموده است. در اين نوشتار با استفاده از چندين منبع از سيره نبوي به زوايايي از آن سفر اشاره ميشود. اميد كه مورد قبول واقع گردد.
سفر طائف
با وفات ابوطالب و خدیجه در سال دهم بعثت (عام الحزن)، پیامبر خدا صلیاللهعلیهوسلم دو حامی اصلی خویش را از دست دادند. از طرفی آزار و اذیت مشركین نیز بر مسلمانان فزونی میگرفت. با وجود این، دست از دعوت و تبلیغ دین الهی برنداشته و در چنین شرایطی مرحلهی جدیدی از دعوت را آغاز نمودند، مرحلهی «دعوت خارج مكه»، كه در صورت موفقیت، اسلام طرفداران و حامیانی در خارج از شهر مكه به دست میآورد.
از این رو در اواخر شوال سال دهم بعثت به همراه زید بن حارثه جهت تبلیغ و همراه نمودن قبیلهی ثقیف به شهر طائف تشریف بردند، تا با همراهی ایشان مرکز جدیدی برای دعوت اسلامی در خارج مكه ایجاد شود.
طائف شهری خوش آب و هوا واقع در 12 فرسخی مکه بود كه مقارن ظهور اسلام، قوم ثقیف و حِمیر و تیرهای از قریش در آن سکونت داشتند.
علل انتخاب شهر طائف
پیامبر ـ صلی الله علیه و سلم ـ به سه دلیل شهر طائف را برای این سفر انتخاب نمودند:
اول: اینكه ایشان دوران كودكی و شیرخوارگی خود را در قبایل بنیسعد در نزدیكی طائف گذرانده بودند، به همین علت از مردم آنجا برای قبول دعوت توقع و انتظار زیادی داشتند.
دوم : شهر طائف بعد از مكه بزرگترین شهر در عربستان از لحاظ جمعیت به شمار میرفت.
سوم: منطقهی ییلاقی خوبی بود كه ثروتمندان مكه و اطراف در آنجا برای گذراندن تابستان كاخهایی ساخته بودند.
در مسیر سفر طائف نیز پیامبر ـ صلی الله علیه و سلم ـ بر هر قبیلهای گذر میكردند اسلام را بر ایشان عرضه مینمودند، ولی همهی آنها از پذیرش اسلام سر باز زدند.
وقتی پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم به طائف رسیدند، نزد سران قبیلهی ثقیف رفتند که آنها سه برادر به نامهای عبدیالیل بن عمرو، مسعود بن عمرو و حبیب بن عمرو بودند. آنان از پسرعموهای عبدالمطلب بودند و به نوعی با پیامبر ـ صلی الله علیه و سلم ـ خویشاوندی داشتند و زن یکی از آنان قریشی و از قبیلهی بنوجمح بود.
رسول خدا ـ صلی الله علیه و سلم ـ هدف خود را از آمدن به طائف، برای آنها توضیح داده و اذیت و آزاری را که از قوم خود دیده بود بیان كرد و از آنان خواست تا دین اسلام را بپذیرند و او را در پیشرفت هدفش یاری کنند. اما آنها تقاضایش را نپذیرفته و هر کدام سخنی گفتند. یکی از ایشان گفت: «من جامهی کعبه را پاره میکنم؛ اگر تو پیامبر خدا باشی.» دیگری گفت: «آیا خدا غیر از تو کسی را نیافت که به پیامبری بفرستد؟» و سومی گفت: «به خدا من هرگز با تو گفتگو نخواهم کرد؛ زیرا اگر تو فرستادهای از جانب خداوند هستی و در این ادعا راست میگوئی، بزرگتر از آنی که با تو گفتگو کنم و اگر دروغ میگوئی و بر خدا دروغ میبندی، شایستگی آن را نداری که با تو صحبت کنم. »
رسول خدا ـ صلی الله علیه و سلم ـ از نزد آنها برخاست و هنگام بیرون رفتن تنها تقاضایی که از آنها کرد، این بود که ماجرای سفر او را پنهان دارند و مردم طائف را از سخنانی که میان ایشان رد و بدل شده بود، آگاه نکنند. و این درخواست از آن جهت بود كه پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و سلم ـ بر این عقیده بودند که اگر قریش از این ارتباط آگاه گردند، نه تنها او را به باد مسخره میگیرند؛ بلکه ممکن است به شکنجه و جفای خود بر ایشان و یارانش شدت دهند و با فراهم شدن موجبات تحریک آنان، حرکت او را در مکه و خارج از آن کنترل نمایند. از طرفی دوست نداشتند سخنان عبدیالیل و برادرانش به گوش مردم طائف رسیده و آنان را نسبت به آن حضرت جسور کند.
سران ثقیف، به خواسته پیامبر ـ صلی الله علیه و سلم ـ عمل نكرده و در صدد ابراز و آشكار كردن آن برآمدند و سفیهان و جاهلان طائف را بر ضد پیامبرـ صلی الله علیه و سلم ـ تحریك نمودند.
آزار و اذیت پیامبر ـ صلی الله علیه و سلم ـ
پیامبر ـ صلی الله علیه و سلم ـ ده روز در شهر طائف به سر بردند و تقریباً همهی بزرگان شهر را ملاقات نموده و دین خدا را بر ایشان عرضه داشتند، ولی هیچكدام از آنان دعوت حق را لبیك نگفته و اسلام را نپذیرفتند. آنان بالاتفاق از پیامبر ـ صلی الله علیه و سلم ـ خواستند تا از شهر ایشان بیرون شود تا مبادا جوانانشان را گمراه نماید.
پیامبر ـ صلی الله علیه و سلم ـ هنگامی كه از طائف بیرون میآمدند بزرگان طائف اراذل و اوباش خود را دستور دادند تا بر سر رسول الله فریاد بكشند. با اینكار جمع كثیری از مردم و كودكان جمع شدند و پیامبر ـ صلی الله علیه و سلم ـ را در وقت بیرون شدن از شهر تعقیب نمودند و با پرتاب سنگ و چوب و گفتن سخنان ابلهانه ایشان را آزار دادند. بر اثر اصابت سنگ به ساق پاهای مبارک چنان خون جاری گشت كه نعلین ایشان مالامال خون گردید. زید بن حارثه خود را سپر وجود ایشان قرار میداد و ضربات سنگ و چوب را به جان میخرید كه به سبب آن چند جای سر او شكاف برداشت. با وجود این كودكان و اراذل و اوباش همچنان ایشان را تا بیرون شهر تعقیب نمودند تا اینكه پیامبر ـ صلی الله علیه و سلم ـ به باغی رسیدند كه صاحب آن عتبه و شیبه پسران ربیعه (از بزرگان قریش مكه) بودند. با ورود پیامبر ـ صلی الله علیه و سلم ـ به باغ تعقیبكنندگان دست از تعقیب برداشتند. پیامبر ـ صلی الله علیه و سلم ـ كه بسیار آزرده جسمی و روحی شده بودند، در سایهی درخت انگور به دیوار تكیه نموده تا قدری استراحت نمایند.
آن حضرت با حالتی خسته و سرشار از حزن و اندوه به پروردگارش متوجه شده و چنین فرمودند:
« پروردگارا! از ناتوانی خود و از خفت وخواریام در نزد مردمان به تو شکایت میکنم. ایمهربانترین مهربانان! مرا در این حالت به چه کسی میسپاری؟ به بیگانهای که بر من پرخاش نماید یا به دشمنی که زمام امور مرا به او سپردهای؟ اگر تو بر من خشم نگیری من هیچ باکی ندارم، اما آسایش و آرامشی که برایم عنایت فرمایی، برای من گواراتر و سازگارتر است. پناه میبرم به نور جمال تو که تاریکیها بدان روشن شده و کار دنیا و آخرت با آن سامان یافته است، به تو پناه میبرم از اینکه خشم تو بر من فرود بیاید یا ناخشنودی تو شامل حال من گردد و هر چه خواهی مرا عتاب کن تا سرانجام از من خشنود گردی. هیچ کس را جز تو توان و نیرویی نیست مگر از جانب تو».
اجابت دعای پیامبر ـ صلی الله علیه و سلم ـ
با توجه به آنكه همهی انبیاء مستجاب الدعوة میباشند در اینجا علاوه بر وصف نبوت، اضطراب و مظلومیت غربت، و مسافرت نیز جمع شده بود تا دعای پیامبر اجابت گردد كه آثار استجابت دعا به دو طریق ظاهر شد:
اول: تحریك حس ترحم در عتبه و شیبه و پذیرایی از پیامبر ـ صلی الله علیه و سلم ـ
دوم: ورود حضرت جبرئیل به همراه ملائكه كوهها
عتبه و شیبه وقتی این حالت رسول خدا ـ صلی الله علیه و سلم ـ را مشاهده کردند، حس جوانمردی و خویشاوندیشان تحریك شد، آنان به عداس (غلام نصرانی خود)، دستور دادند خوشهی انگوری در سبد بگذار و نزد این مرد ببر و به او تعارف کن.
عداس همین کار را انجام داد. وقتی رسول خدا برای برداشتن انگور دست به طرف ظرف دراز کردند «بسم الله» گفتند. عداس که برای اولین بار، چنین سخنی را میشنید، در چهرهی رسول خدا ـ صلی الله علیه و سلم ـ خیره شد و گفت: «این جمله که تو گفتی، در میان مردم این سرزمین معمول نیست؟
پیغمبر ـ صلی الله علیه و سلم ـ فرمودند: «تو اهل چه شهری هستی و دین تو چیست؟»
عداس گفت: من مسیحی مذهب و اهل شهر نینوا میباشم.
رسول خدا ـ صلی الله علیه و سلم ـ فرمودند: «از شهر مرد شایسته، یونس بن متی هستی؟»
عداس با تعجب گفت: تو از کجا یونس بن متی را میشناسی؟
رسول خدا ـ صلی الله علیه و سلم ـ فرمودند: «او برادر من و پیغمبر خدا بود، چنانکه من پیغمبر و فرستاده خدا هستم. »
عداس که این سخن را شنید، سر پیامبر ـ صلی الله علیه و سلم ـ را بوسید و سپس خم شد و بر دست و پای وی افتاد و شروع به بوسیدن کرد، و در جریان گفتگو با پیامبر، اسلام آورد.
عتبه و شیبه که ناظر این جریان بودند، به یکدیگر گفتند: این مرد، غلام ما را از راه بدر کرد، و چون عداس، به نزد آنها بازگشت، به او گفتند: ای عداس، چرا سر و دست این مرد را بوسیدی؟
عداس گفت: چیزی نزد من بهتر از آن نبود؛ زیرا این مرد، از چیزهایی خبر دارد که جز پیامبران، کسی از آنها آگاهی ندارد.
عتیبه و شیبه به او گفتند: مواظب باش، مبادا تو را از دین خود برگرداند و بدان که دین تو بهتر از دین اوست.
بیرون شدن پیامبر از طائف
وقتی رسول خدا، از ایمان آوردن قبیلهی ثقیف مأیوس گشتند، با اندوه بسیار شهر طائف را ترک كردند و راه مكه را در پیش گرفتد تا به قرن الثعالب رسیدند.( یا قرن المنازل میقات اهل نجد و طائف در 75 كیلومتری مكه)
در آنجا ناگهان در آسمان ابری دیدند که بر سرشان سایه افکنده است، وقتی با دقت نگریستند، دیدند جبرئیل است كه ایشان را ندا داده میگوید: خداوند پاسخ قومت را با تو شنید و اینک خداوند فرشتهی کوهها را نزد تو فرستاده است تا او را به آنچه میخواهی فرمان دهی.
در این هنگام فرشتهی کوهها بر ایشان سلام کرد و گفت: اگر میخواهی، دو کوه اطراف طائف را بر سرشان فرود آورم.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم فرمودند: من امید آن دارم که خداوند از نسل این مردم کسانی را به وجود بیاورد که تنها خدا را بپرستند و با او چیزی را شریک نسازند.
ایمان آوردن جنیان
در مسیر بازگشت پیامبر خدا ـ صلی الله علیه و سلم ـ شب را در مكانی به نام «نخله» اقامت کردند و چون نیمه شب برای نماز بلند شدند، هفت نفر از جنیان شهر «نصیبین»، بر آن حضرت گذشتند و آواز تلاوت قرآن ایشان را شنیدند، آوای روحافزای رسول خدا ـ صلی الله علیه و سلم ـ و آیات دلنشین قرآن، مجذوبشان کرده و مانع از حرکت آنان شد و تا پایان تلاوت قرآن در نماز، ایستادند و پس از اتمام نماز، به دین مقدس اسلام ایمان آوردند و به سوی قوم و قبیلهی خود، بازگشته آنان را به دین اسلام دعوت کردند.
خدای متعال داستان ایمان آوردن جنیان را در قرآن بیان نموده میفرماید: «وَإِذْ صَرَفْنَا إِلَیكَ نَفَرًا مِنَ الْجِنِّ یسْتَمِعُونَ الْقُرْآنَ فَلَمَّا حَضَرُوهُ قَالُوا أَنْصِتُوا فَلَمَّا قُضِی وَلَّوْا إِلَى قَوْمِهِمْ مُنْذِرِینَ»[احقاف: 29]
« زمانی را به یاد آور که گروهی از جنیان را به سوی تو روانه کردیم تا قرآن را بشنوند. هنگامی که حضور پیدا کردند به یکدیگر گفتند: خاموش باشید و گوش فرا دهید. هنگام که (تلاوت) به پایان رسید به عنوان مبلغان و داعیانی به سوی قوم خود بازگشتند.»
برگشت به مکه
پیامبر خدا ـ صلی الله علیه و سلم ـ پس از برگشت به مکه نیز از دشمنی و كینهتوزی اهل مكه در امان نبود. چنانکه وقتی خواست وارد مكه شود زید بن حارثه به ایشان فرمود: یا رسول الله! چگونه میخواهی وارد مكه شوی در حالیكه تو را بیرون كردهاند؟!
پیامبر ـ صلی الله علیه و سلم ـ فرمود: ای زید! خداوند برای آنچه تو میبینی گشایشی میسازد و خداوند یاری دهندهی دینش و پشتیبان پیغمبرش است.
بدین جهت در حراء توقف نموده، پیامی برای مُطعِم بن عدی، یکی از سران و اشراف قریش فرستاد كه آیا میتوانم در پناه تو به مكه درآیم؟ مطعم با این که مشرک و بتپرست بود به حکم تعصب عربیت تقاضایش را پذیرفت و آمادگی خود را برای حمایت از آن حضرت اعلان نمود.
پیامبر ـ صلی الله علیه و سلم ـ شب هنگام وارد مکه شد و وارد خانه مطعم گردید و مورد استقبال مطعم و خانوادهاش قرار گرفت.
فردای آن روز پیامبر ـ صلی الله علیه و سلم ـ برای ادای عمره به مسجدالحرام تشریف بردند و طواف خانه خدا را انجام دادند، در حالی که مطعم بن عدی، فرزندان و افرادش که همه مسلح بودند وی را محافظت مینمودند و این بر ابوسفیان و سایر مشرکان و بتپرستان بسیار سنگین و شکننده بود.
بدین طریق رسول خدا ـ صلی الله علیه و سلم ـ خود را از آسیب دشمنان لجوج و کینهتوز در امان نگه داشت.
آن حضرت به مدت یک سال و شش ماه در پناه مطعم بود تا مسئلهی بیعت پنهانی تعدادی از اهالی یثرب با آن حضرت به وجود آمد و موجبات سفر تاریخی هجرت به مدینه فراهم گردید.
پیامبر اسلام ـ صلی الله علیه و سلم ـ هیچ وقت این احسان و نیكی مطعم را از یاد نبردند و همیشه از او به خوبی یاد میكردند. مطعم در حالت كفر و پیش از غزوهی بدر وفات كرد. حضرت حسان بن ثابت رضی الله عنه شاعر رسول الله مرثیهای در مرگ او سروده است.
سختی سفر طائف بر دعوت اسلامی
در تاریخ دعوت اسلامی سختی و مشكلات جسمی و روحی بسیاری بر رسول الله ـ صلی الله علیه و سلم ـ و اصحاب باوفایشان گذشته است، از آن میان آزار و اذیت جسمی آن وجود نازنین و شكنجهی اصحاب و شهادت چند تن از آنان در مكه و تحمیل جنگها و غزوات بر مسلمانان در مدینه را میتوان نام برد. اما جنگ احد كه حضرت حمزه عموی پیامبر به همراه هفتاد تن از صحابهی بزرگوار در آن به شهادت رسیدند تأثیرات منفی زیادی بر روحیه پیامبر ـ صلی الله علیه و سلم ـ اسلام گذاشت. چنانکه آن مظهر عطوفت و رحمت با وجود پذیرش اسلام، وحشی غلام جبیر بن مطعم قاتل حضرت حمزه، و بخشیدن او، وی را از روبرو شدن با خودشان منع فرمودند.
آن كوه بردباری و استقامت سختی روز طائف را از همهی اینها سختتر میداند. چنانکه از عایشه رضی الله عنها روایت شده است که از پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم پرسید: آیا روزی سختتر از روز اُحد بر شما آمده است؟ آن حضرت فرموند: از قوم تو آزارهایی دیدهام و سختترین آنها روز عقبه بود؛ آن گاه که خواستم خود را در پناه عبد یا لیل بن عبد کلال قرار دهم و او بدانچه از او میخواستم پاسخ مثبت نداد.
ــــــــــــــــــــــــــــ
منابع:
الگوی هدایت(تحلیل وقایع زندگی پیامبر اكرم)، مؤلف علی محمد صلابی، ترجمه هیئت علمی انتشارات، زاهدان، حرمین، 1387
تاریخ طبری یا تاریخ الرسل والملوك، محمد بن جریر طبری، ترجمه ابوالقاسم پاینده،تهران، اساطیر، ۱۳۵۲
خورشید حقیقت ترجمه فقه السیره، محمدسعید رمضان البوطی، ترجمه مسعود قادر مرزی، سنندج،
دائرة المعارف بزرگ اسلامی،زیر نظر كاظم موسوی بجنوردی، تهران، مركز دائرة المعارف بزرگ اسلامی ، 1372
دلائل النبوه، تالیف احمد بن حسین بیهقی، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، تهزان، مركز انتشارات علمی و فرهنگی، 1361
الرسول (آخرین فرستاده خدا)اثر سعید حوّی ، مترجم: مصطفی اربایی، مشهد، واسع، 1389
زندگانی پیامبر اسلام(قصص النبیین) مولف ابوالحسن علی الندوی ترجمه محمد بهاء الدین حسینی، تهران، احسان، 1376
زندگانی محمد (صلی الله علیه وآله وسلّم) پیامبر اسلام، ابن هشام، عبدالملک، ترجمه سیدهاشم رسولی، تهران، انتشارات کتابفروشی اسلامیه، ۱۳۴۸
سیرة النبویه، عبدالملك، بیروت، دار احیاء التراث العربی
صحیح البخاری، محمد ابن اسماعیل بخاری، بیروت، دارالكتب العلمیه، 1414ق
سیرت مصطفی، محمد ادریس کاندوهلوی، مترجم محمد امین حسین بر
طبقات الکبری، محمد بن سعد كاتب واقدی ، ترجمه دکتر محمود مهدوی دامغانی، تهران، انتشارات فرهنگ واندیشه، ۱۳۷۴
فروغ جاویدان، تالیف شبلی نعمانی و سلیمان ندوی، ترجمه عبدالمجید مرادزهی خاشی، زاهدان، فاروق اعظم، 1381
نبی رحمت، مولف ابوالحسن ندوی مترجم محمد قاسم قاسمی، تربت جام، شیخ الاسلام احمد جام، 1379
محمد از ولادت تا رحلت، الیاس شیبانی فرد، شیراز، ایلاف، 1397
مختصری از سیرت رسول خدا، اسماعیل بن عمربن کثیر، مترجم گل محمد مؤمن رودی، آوای اسلام 1389
نهایة الارب فی فنون الادب، شهاب الدین احمد نویری، ترجمه دكتر محمود مهدوی دامغانی، تهران امیركبیر 1363
✍? عبدالقادر تاجیکی
Monday, 14 July , 2025