مباهله در لغت: از (البَهله) به معنی لعنت کردن و در اصطلاح: دعا برای انزال لعنت بر دروغگو از متلاعنین. اصل درمشروعیت مباهله آیه 61 سوره آلعمران میباشد که خداوند تبارک و تعالی میفرماید: «فمن حاجک فیه من بعد ما جاءک من العلم فقل تعالوا ندع أبناءنا و أبناءکم و نساءنا و نساءکم و أنفسنا […]
مباهله در لغت: از (البَهله) به معنی لعنت کردن و در اصطلاح: دعا برای انزال لعنت بر دروغگو از متلاعنین. اصل درمشروعیت مباهله آیه 61 سوره آلعمران میباشد که خداوند تبارک و تعالی میفرماید: «فمن حاجک فیه من بعد ما جاءک من العلم فقل تعالوا ندع أبناءنا و أبناءکم و نساءنا و نساءکم و أنفسنا و أنفسکم ثم نبتهل فنجعل لعنة الله علی الکاذبین» [آلعمران آیه 61]
ترجمه: پس هرکسی که با تو در دین نزاع کند بعد از اینکه آمد نزد تو خبر راست، پس بگو بیایید بخوانیم پسران خود و پسران شما را و زنان خود و زنان شما را و خود مان را و خودتان را پس به زاری دعا کنیم پس بگردانیم لعنت خدا را بر دروغگویان.
سبب نزول آیه
در مورد سبب نزول این آیه روایات زیادی با الفاظی متفاوت نقل شده اند که ما به بیان مشهورترینشان میپردازیم.
ابناسحق در سیره مشهورش چنین روایت میکند که: گروهی از نصارای نجران که تعدادشان به 60 نفر میرسید نزد رسول اکرم صلیاللهعلیهوسلم آمدند، دربینشان 14 نفر از اشراف و اهل رأی بودند که عبارتند از 1- عاقب (عبدالمسیح) 2- السید( الایهم) 3- ابوحارثه بنعلقمه 4- اویس بنالحارث 5- زید 6- قیس 7- یزید 8- نبیه 9- خویلد 10- عمرو 11- خالد 12- عبدالله 13- ویُحَنّس و…
ریاست آنها را سه نفر برعهده داشتند:
(1) عاقب: امیر گروه و صاحب رأی و مشوره آنان که هیچ کاری را بدون دستور و مشوره او انجام نمیدادند
(2) السید: وی عالم و صاحب رحل و گروهشان بود
(3) ابوحارثه بنعلقمه که امام و صاحب مدارسشان بود! وی عرب و از قبیله بنیبکر بنوائل بود که نصرانی شده بود. اهل روم و پادشاهش احترام ویژهای نسبت به او قائل بودند و برایش کلیساهای زیادی ساخته، کمر به خدمتش بسته بودند. زیرا همواره شاهد استواریش در دین مسیحیت بودند. وی صداقت رسول اکرم صلیاللهعلیهوسلم مبنی بر ادعای نبوت را به خوبی میدانست؛ زیرا درکتب گذشته اوصاف آن حضرت صلیاللهعلیهوسلم را خوانده بود؛ اما موقعیت و جایگاهش مانع میشد از نصرانیت دست بکشد.
ابناسحق از محمد بنجعفر بنزبیر نقل میکند که فرمود: آنان وارد مدینه شدند و هنگام نماز عصر در مسجدالنبی، خدمت آن حضرت صلیاللهعلیهوسلم رسیدند درحالی که جبه و ردای یمنی پوشیده بودند. و چون وقت نمازشان فرا رسیده بود رو به مشرق ایستاده نمازشان را ادا کردند. رسول اکرم صلیاللهعلیهوسلم فرمودند: «آنان را به حال خود واگذارید تا نمازشان را بخوانند».
بعد از اتمام نماز، ابوحارثه بنعلقمه و ( ایهم) السید، با آن حضرت صلیاللهعلیهوسلم صحبت کردند. آنان میگفتند عیسی خدا است، عیسی فرزند خداست. عیسی سومی از سه خداست و همین قول همه نصرانیها است. و دلیل قولشان هم اینست که:
1- عیسی خداست زیرا مردگان را زنده میکند، مریضان را شفا میدهد، ازغیب خبر میدهد و…
2- او فرزند خدا است؛ چون پدر ندارد، و در کودکی صحبت کرده است…
3- او یکی از خدایان سه گانه است؛ زیرا خداوند درخطاباتش صیغه جمع به کار برده مثلاً میگوید «فعلنا، امرنا، قضینا و…» و اگر تنها میبود صیغه واحد به کارمیبرد.
بعد از اینکه صحبتهای آنان تمام شد پیامبر صلیاللهعلیهوسلم فرمودند: ایمان بیاورید آنان گفتند: ما مؤمنیم . پیامبر صلیاللهعلیهوسلم فرمودند: ایمان آورید. گفتند: ما قبل از تو ایمان آوردهایم پیامبر صلیاللهعلیهوسلم فرمودند: نخیر دروغ میگوییدعبادت صلیب، خوردن گو شت خوک و قائل بودن به فرزند برای خدا مانع ایمان شما میشود. گفتند: پس پدرعیسی کیست؟ پیامبر صلیاللهعلیهوسلم ساکت شده جوابشان را ندادند. آنگاه خداوند اوائل سوره آلعمران را نازل فرموده پیامبر صلیاللهعلیهوسلم را دستور به ملاعنه و مباهله با نصاری داد. آن حضرت صلیاللهعلیهوسلم آنها را دعوت به مباهله نمود. گفتند: ای ابا القاسم! ما را سه روز فرصت بده تا در این مورد بیاندیشیم. آنگاه نزد عاقب رفته گفتند ای عبدالمسیح! رأی تو چیست؟ گفت: ای گروه نصاری! به خدا قسم شما میدانید که محمد پیامبر برحق و فرستاده شده از جانب اوست. واین را نیز میدانید که هرقومی با پیامبر خود مباهله کند کوچک و بزرگش از بین خواهند رفت و به طور کامل مستأصل خواهند شد. اگر میخواهید بر دینتان بمانید، محمد را رها کرده به سرزمینتان برگردید. آنگاه نزد رسول الله صلیاللهعلیهوسلم حاضر شده عرض کردند:
ای ابالقاسم! صلاح را بر این دیدیم که با تو مباهله نکنیم و تو را بر دینت رها کرده بر دینمان ثابت قدم بمانیم ولی با ما یکی از اصحابت را بفرست که امین باشد. پیامبر به طرف اصحاب نگریسته آنگاه فرمودند: ای ابوعبیدة بن جراح! بلند شو! وقتی وی بلند شد آن حضرت صلیاللهعلیهوسلم فرمودند: برای هر امت امینی است و امین امت من ابوعبیدة بنجراح است. در نهایت وفد نجران به شرط اعطاء جزیه با پیامبر صلیاللهعلیهوسلم مصالحه نمودند.
آن حضرت صلیاللهعلیهوسلم فرمودند: اگر وفد نجران مباهله میکردند به گونهای بر میگشتند که نه مالی مییافتند و نه اولادی.
آنچه ذکر شد مختصری از واقعه وفد نجران و سبب نزول آیه مباهله بود.
اما درتفسیر موضوعی “پیام قرآن” [ج 9 صفحه 423] درقسمتی از روایت چنین آمده است: «اسقف اعظم گفت: اگرفردا محمد با فرزندان و خانوادهاش برای مباهله آمد از مباهله بپرهیزید و اگر اصحاب و یارانش را همراه آورد با او مباهله کنید که او پایه و اساسی ندارد».
با اندکی تعمق و تأمل درآیه مباهله در مییابیم که بیان چنین مطلبی از جانب اسقف اعظم نه تنها بعید که منتفی است، زیرا طبق صریح لفظ قرآن، پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوسلم مباهله را مشروط به حضور ابناء، نساء، و انفس طرفین مخاصمه قرار دادند و اسقف به یقین میدانست که پیامبراکرم صلیاللهعلیهوسلم طبق شرط و قراردادی که خودش بسته است با افراد مذکور برای مباهله خواهد آمد نه با اصحاب و یارانش.
درثانی: درتفسیر نمونه ( که اصل و منبع پیام قرآن میباشد) همین روایت با این الفاظ بیان شده است که: «نتیجه مشوره آنان که از یک نکته روانشناسی سرچشمه میگرفت این بود که به نفرات خود دستور دادند: اگر مشاهده کردید محمد با سرو صدا و جمعیت و جار و جنجال به مباهله آمد با او مباهله کنید و نترسید زیرا حقیقتی در کار نیست. [تفسیر نمونه ج 2 صفحه 439].
در این روایت هیچ گونه ذکری از اصحاب و یاران به میان نیامده است.
تاریخ مباهله و همراهان آن حضرت در روز مباهله
تاریخ مباهله را مورخین بعد از جنگ تبوک 24 ذی الحجه سال دهم هجری ذکر نمودهاند.
اما درمورد افراد همراه پیامبر صلیاللهعلیهوسلم در روز مباهله، آنچه از تتبع آثار برمیآید و به حد تواتر رسیده است و عموماً بر آن اجماع دارند این است که رسول اکرم صلیاللهعلیهوسلم در روز مباهله حضرت علی کرماللهوجهه، حضرت فاطمة الزهرا رضیاللهعنها و حضرات حسن و حسین رضیاللهعنهما را فراخوانده همراه خود جهت مباهله با نصارای نجران بردند.
آیا مباهله بعد از وفات آن حضرت مشروعیت دارد؟
مباهله همواره در طول تاریخ قبل از اسلام و بعد از آن بوده است و هنوز هم مشروعیت دارد.
علامه ابن قیم در ” زاد المعاد 3/643″ مینویسد: سنت درمجادله اهل باطل – زمانی که با آنها اتمام حجت شود اما از عقیده باطله خود دست نکشند و بر عناد خود پافشاری کنند- این است که برای مباهله فرا خوانده شوند. و خداوند سبحان رسولش را به این امر نمود و نفرمود که این حکم برای امتت نیست و از عمل اصحاب چنین برمیآید که مباهله همواره مشروعیت داشته و دارد؛ چنانکه پسر عموی آن حضرت صلیاللهعلیهوسلم، حضرت عبدالله ابنعباس شخصی را که در بعضی فروع با او اختلاف داشت برای مباهله فراخواند و هیچ یک از اصحاب این امر را بر وی انکار نکرد.
با چه کسی می توان مباهله کرد؟
همانگونه که قبلاً گفتیم مباهله همواره مشروعیت داشته است. حال میتواند بین مسلمان و کافر صورت گیرد چنانکه پیامبر صلیاللهعلیهوسلم میخواستند با وفد نجران مباهله کنند و یا در بین دو مسلمان، که امام اوزاعی درمورد مسئله رفع یدین سفیان ثوری را به مباهله فرا خواند. البته لازم است تا زمانی که شخص یقین برصحت قول و اعتقادش نداشته باشد مباهله نکند.
مراد از «انفسنا» درآیه چه کسی است؟
اهل تشیع از این آیه دلیل بر افضلیت حضرت سیدنا علی رضیاللهعنه و خلافت بلافصل ایشان گرفتهاند بدینگونه که:
در آیه دستور به فراخواندن سه گروه از جانبین داده شده است 1- ابناء 2- نساء 3- انفس. پیامبر با حضرات حسن وحسین (ابناء) حضرت فاطمه (نساء) و حضرت علی (انفس) جهت مباهله بیرون شدند. لذا مراد از (انفسنا) حضرت علی است زیرا محال است که کسی نفس خودش را فرا خواند. زمانیکه حضرت علی نفس پیامبر شد و ممکن نیست معنی حقیقی آن را مراد بگیریم یعنی بگوییم حضرت علی خود پیامبر است، معلوم میشود که در فضیلت با پیامبر مساوی و برابر است. درنتیجه کسی که با پیامبر درفضیلت مساوی است افضل و اولی به خلافت است از دیگران.
این استدلال اهل تشیع درست نیست زیرا:
1- دلیل اول: مراد از «انفسنا» شخص پیامبر میباشند نه حضرت علی، زیرا فرا خواندن نفس دربین عرب از قدیم معمول بوده و همواره درکلامشان استعمال شده و میشود.
چنانکه می گویند: «دعوت نفسی، شاورت نفسی، أمرت نفسی، طوعت له نفسه» و بسیاری دیگر از استدلالاتی که در کلام بلغای عرب به کثرت یافت میشود.
2- دلیل دوم: اگر مراد از أنفسنا حضرت علی باشد و آن حضرت صلیاللهعلیهوسلم سیدنا علی را از جانب نفس خود فرا خواندند پس نصارای نجران چه کسانی را به جای «انفس» فرا خواندند؟! حال آنکه آنان نیز مأمور به فراخواندن «انفس» بودند.
3- دلیل سوم: اگر بالفرض منظور از «انفسنا» حضرت علی باشد، نمیتوانیم قبول کنیم که حضرت علی ذات و نفس پیامبراست؛ زیرا نفس به معنی قریب و شریک در ملت و دین به کثرت استعمال شده است، چنانکه در قرآن به کرّات چنین جملاتی به کار رفته است «و لاتلمزوا انفسکم ولولا اذ سمعتموه ظن المؤمنین و المؤمنات بانفسهم خیراً یخرجون أنفسهم» و… با توجه به این مطلب چون حضرت علی کرماللهوجهه درنسب، دین و ملت با آن حضرت برابر بودند «أنفسنا» به کار رفته است.
4- دلیل چهارم: منظور از مساوات بین پیامبر و حضرت علی چیست؟ آیا درجمیع صفات با هم برابر بودند یا بعضی صفات؟ اگر درجمیع صفات برابر و مساویاند لازم میآید که حضرت علی درنبوت، رسالت و خاتمیت با پیامبر مساوی بوده، ایشان هم نبی باشند در حالی که این باطل است چون تابع (علی) از متبوع (نبی) بالاتفاق پائینتر است و اگر مراد مساوات در بعضی صفات باشد- نه درکل- نمیتوان از آن استدلال بر استحقاق خلافت گرفت: زیرا مساوات حضرت علی دربعضی از اوصاف با پیامبر صلیاللهعلیهوسلم نمیتواند ایشان را بر تمام افراد دیگر افضل و ارجح بگرداند.
5- دلیل پنجم: اگراین آیه دلالت برخلافت حضرت علیرضیاللهعنه داشت (چنانکه پنداشته اند) لازمهاش این بود که حضرت علی در زمان پیامبر صلیاللهعلیهوسلم امام باشند و این بالاتفاق ممنوع است. و اگرمقید به وقت و زمانی- نه هر وقت و زمان – باشد، اهلسنت هم قبول دارند که حضرت علی زمانی خلیفه شدهاند.
درنتیجه میتوان گفت که حضرت علی رضیاللهعنه در ابناء داخل هستند و عرفاً داماد فرزند حساب میشود. نهایت استدلالی که میشود از این آیه گرفت آن است که پیامبر صلیاللهعلیهوسلم احترام ویژهای نسبت به پنج تن مذکور قائل بودند که این را هیچ کس تا به حال انکار نکرده است.
منابع و مأخذ
1- قرآن کریم
2- صحیح بخاری
3- صحیح مسلم
4- تفسیر مظهری
5- تفسیر روح المعانی
6- تفسیر القرآن العظیم
7- تفسیر نمونه
8- پیام قرآن
9- زاد المعاد
10- الفتح
11- سیره ابن حشام
12- طبقات ابن سعد
13- تاریخ المدینه
14- البدایه و النهایه
15- دلایل النبوة
16- تاریخ الاسلام
17- تاریخ طبری
18- اینترنت
نگارنده: حسین سلیمانپور
Monday, 14 July , 2025