‏﴿ قَالَتِ امْرَأَةُ الْعَزِيزِ الْآنَ حَصْحَصَ الْحَقُّ ﴾ (زن عزیز گفت: اکنون حق آشکار شد.) برخی اوقات حقیقت برای مدت طولانی می‌خوابد ولی نمی‌میرد. ***   ‏﴿ اقتلوا يوسف أو اطرحوه أرضاً يخلُ لكم وجهُ أبيكم ﴾ (یوسف را بکشید یا به سرزمین دوری بیندازید تا پدرتان فقط متوجه شما باشد.) آنان نمی‌دانستند که عشق […]

‏﴿ قَالَتِ امْرَأَةُ الْعَزِيزِ الْآنَ حَصْحَصَ الْحَقُّ ﴾

(زن عزیز گفت: اکنون حق آشکار شد.)

برخی اوقات حقیقت برای مدت طولانی می‌خوابد ولی نمی‌میرد.

***

 

‏﴿ اقتلوا يوسف أو اطرحوه أرضاً يخلُ لكم وجهُ أبيكم ﴾

(یوسف را بکشید یا به سرزمین دوری بیندازید تا پدرتان فقط متوجه شما باشد.)

آنان نمی‌دانستند که عشق و محبت جسدی نیست و باز هم ادامه دارد.

***

‏﴿ إذ قالوا ليوسف وأخوه أحبُّ إلى أبينا منّا ﴾

(وقتی که گفتند یوسف و برادرش نزد پدرمان محبوب‌تر است.)

به خاطر مال به او حسد نورزیدند.

بخشش‌های قلب، ارزشمندتر از بخشش‌های دست است.

***

تکرار پیراهن برای سه بار در داستان یوسف:

– وقتی برادران آن را با خون رنگین کردند دلیل غم و اندوه بود.

– وقتی توسط زن عزیز پاره شد دلیل پاکدامنی یوسف بود.

– وقتی برای پدرش فرستاد مژده و خوشحالی بود.

هر چیزی که روزی باعث اندوه تو شده، شاید بعدا باعث خوشحالیت شود.

***

﴿ وَاستَبَقا البَاب ﴾

(شتابان هر دو به سمت در رفتند.)

شاید در یک راه حرکت کنید ولی نیت‌ها متفاوت باشد.

***

به یوسف علیه السلام در زندان گفته شد:

﴿ إنا نراك من المحسنين ﴾

(ما تو را از نیکوکاران می‌بینیم.)

وقتی مسئول دارایی و گنجینه‌های مصر بود نیز به او گفته شد:

﴿ إنا نراك من المحسنين ﴾

(ما تو را از نیکوکاران می‌بینیم.)

معدن و اصل پاک، در وضعیت های مختلف دستخوش تغییر نمی‌شود.

***

﴿ ﻗﻠﻦ ﺣﺎﺵَ ﻟﻠﻪ ﻣﺎﻋﻠﻤﻨﺎ ﻋﻠﻴﻪ ﻣﻦ ﺳﻮﺀ ﴾

(گفتند: پناه بر خدا، ما از او هیچ بدی ندیدیم.)

تاریخ تو به دادت می‌رسد، پس آن را حفظ کن.

***

﴿ قال معاذ الله إنه ربي أحسن مثواي﴾

(یوسف گفت: پناه بر خدا که پروردگارم هست و جایگاهم را نیکو داشته است.)

عفت خاص زنان نیست بلکه در مردان بزرگ‌تر است. قبل از مریم علیه السلام، یوسف علیه السلام عفیف بود.

***

﴿ وشهد شاهد من أهلها ﴾

(شاهدی از خاندان طرف دیگر شهادت داد.)

وقتی بنده تقوای خدا را پیشه کند برای هر غمش فرجی و برای هر تنگنایش گریزگاهی قرار می‌دهد… حتی نزدیک‌ترین افراد به دشمنش به نفعش شهادت می دهند و ادعایش را تایید می‌کنند.

***

﴿ قال بل سولت لكم أنفسكم أمرا ﴾

(گفت: بلکه نفس شما کاری را برای شما آراست.)

برای یعقوب جای سؤال بود که، چگونه می‌تواند گرگ او را بخورد در حالی که هنوز ستارگان که در خواب دیده بود برایش سجده نکرده‌اند.

اعتمادت به بشارت‌های آفریدگار بیشتر از چیزهایی که چشمت می‌بیند باشد.

***

﴿ أَحَبُّ إِلَيَّ مِمَّا يَدْعُونَنِي إِلَيْه ﴾

(محبوب‌تر است نزد من از آن‌چه مرا به سوی آن دعوت می‌کنند.)

کلمه ی زنا را به کار نبرد چون می‌خواست عفت کلام نیز داشته باشد.

***

﴿ فأرسل معنا أخانا ﴾

(برادرمان را با ما بفرست.)

چون نیاز داشتند گفتند: برادرمان.

ولی وقتی نیازی نداشتند گفتند (إن ابنك سرق) پسرت دزدی کرده.

– عده‌ی زیادی در وقت تغییر مصالح خطاب آنان تغییر می‌کند.

***

(وقال يا أسفى على يوسف )

(گفت: افسوس بر یوسف)

در حالی که همه فرزندانش با او هستند مگر یوسف.

بعضی جاها را فقط یک شخص می‌تواند پر کند، چون جایگزینی ندارد.

***

(اذهبوا بقميصي هذا)

(این پیراهن من را ببرید.)

پیراهن را انتخاب کرد تا از همان جا که غم بر او وارد شده است خوشحالی را بر او وارد کند.

‏(فَأسرَّها يُوسُفُ فِي نَفْسِه)

(یوسف آن سخن را جواب نداد و نزد خود پنهان داشت.)

برخی اوقات سخن نیش داری از نزدیکانت می‌شنوی،

آن را نادیده بگیر و از آن رو بگردان.

برای جواب دادن عجله نکن.

در کتمان، خیر بزرگی نهفته است.

***

(اذهبوا فتحسسوا من يوسف وأخيه)

(بروید دنبال یوسف و برادرش بگردید.)

سال‌ها پیش فرزندش را گم کرد و اکنون می‌خواهد دنبالش بگردند!

وقتی درباره‌ی احتمالات عقلی برایت سخن گفتند تو درباره‌ی اعتماد به خدا برایشان سخن بگو.

***

(وقد أحسن بي إذ أخرجني من السجن)

(به من نیکی کرد که مرا از زندان خارج ساخت.)

یوسف زندان را ذکر کرد و چاه را ذکر نکرد تا برادرانش خجالت زده نشوند.

الگوها، فراتر از انتقام و تصفیه حساب هستند.

***

﴿ هِيَ راوَدَتني عَن نَفسي ﴾

(او مرا به کامجویی دعوت کرد.)

بی گناهان زبانشان آرام است.نیازی نیست صدایشان را بالا ببرند یا برای قانع کردن طرف مقابل قسم بخورند.

***

﴿وَأَخَاف أَنْ يَأْكُلَهُ الذِّئْب وَأَنْتُمْ عَنْهُ غَافِلُونَ﴾

(می‌ترسم وقتی شما متوجه او نیستید گرگ او را بخورد.)

آنان کلمه‌ی گرگ را شنیدند و در نقشه ی خود از آن بهره برداری کردند.

تیر قاتل را در توجیهات تربیتی نادیده نگیر.

***

﴿أنا يوسف و هذا أخي﴾

(من یوسفم و این هم برادرم هست)

نگفت من عزیز مصرم. اسمش را بدون هیچ صفتی ذکر کرد. انسان والا به مناصب و رتبه‌ها نگاه نمی کند.

 

دکتر علی صلابی

ترجمه: محمد ابراهیم ساعدی رودی