دوست عزیز! با خدا ارتباط برقرار کن. اگر با خدا باشی قلبت را مهربان میکند. اطرافیانت را دوست بدار، وقتی تو آنان را دوست داشتی، آنان هم تو را دوست میدارند. و این محبت افزایش مییابد. ? پیامبر صلیاللهعلیهوسلم در وقت نماز صبح صدای کودک شیرخواری را شنید که انگار با گریه مادرش را صدا […]
دوست عزیز! با خدا ارتباط برقرار کن. اگر با خدا باشی قلبت را مهربان میکند. اطرافیانت را دوست بدار، وقتی تو آنان را دوست داشتی، آنان هم تو را دوست میدارند. و این محبت افزایش مییابد.
? پیامبر صلیاللهعلیهوسلم در وقت نماز صبح صدای کودک شیرخواری را شنید که انگار با گریه مادرش را صدا میزد. عادت پیامبر صلیاللهعلیهوسلم این بود که نماز صبح را طولانی میخواند، اما وقتی صدای گریۀ بچه را شنید، سورهای کوتاه خواند و سلام داد و فرمود: صدای گریۀ بچه را شنیدم. دلم به حالش سوخت. زود سلام دادم.
? وقتی میدید بر حیوانی بیشتر از طاقت او بار شده است، دلش میلرزید. (وای به حال کسی که بر مردم بیش از طاقتشان تحمیل میکند.)
? یکی از یارانش را دید که گوسفندی را جلو گوسفند دیگری سر میبرد. ناراحت شد و فرمود: چرا آن را جای دیگری نکشتی؟ میخواهی حیوان را دو بار بکشی؟
? پیامبر صلیاللهعلیهوسلم بعد از فتح مکه چند روزی در آن شهر که شهر خودش بود و دوستش داشت ماند. انصار از ترس اینکه مبادا در آنجا برای همیشه بماند ناراحت شدند. خبر به پیامبر صلیاللهعلیهوسلم رسید. فرمود: پناه بر خدا! در شهر شما (مدینه) زندگی خواهم کرد و همانجا خواهم مرد. (پیامبر صلیاللهعلیهوسلم رهایشان نکرد.)
? با یاران خود در سفر بود. میخواستند غذا بپزند. یکی گفت: من گوسفند را میکشم. دیگری گفت: من او را پوست میکنم. سومی گفت: من او را میپزم. پیامبر صلیاللهعلیهوسلم فرمود: من هم هیزم جمع میکنم. (سرور و راهنمای امت، فرمانده لشکر، کسی در حد پادشاه، رئیس، چنین سخنی می گوید.) . صحابه عرض کردند: ما این کار را میکنیم. فرمود: میدانم انجام میدهید، اما خداوند دوست ندارد کسی خود را از دیگران برتر بداند. (روش پیامبر این است. میتوان سالها در این مورد سخن گفت.)
? بیگانه ای وارد مجلس پیامبر صلیاللهعلیهوسلم شد. او نتوانست پیامبر صلیاللهعلیهوسلم را تشخیص دهد. گفت: کدام یک از شما محمد است؟ (پیامبر صلیاللهعلیهوسلم میز و تختی نداشت. جای مخصوصی برای نشستن نداشت.) در یک روایت آمده است که خود پیامبر صلیاللهعلیهوسلم فرمود: من محمد هستم. و در روایتی دیگر آمده است که یکی از اصحاب با دست اشاره کرد که پیامبر صلیاللهعلیهوسلم ایشاناند. (مگر این دلیل محکمی نیست که بدانیم او خود را از همنشینانش برتر نمیدانست.)
? در غزوه بدر، صحابه هزار نفر بودند و سیصد سواری داشتند. پیامبر صلیاللهعلیهوسلم فرمود: هر سه نفر یک مرکب انتخاب کنند. یک سواری هم مال من، علی و ابولبابه. (فرمانده لشکر و رهبر امت، خود را همتراز با کوچکترین سربازش میداند.) سپس بر شتر سوار شد. وقتی نوبت رفیقانش رسید تا سوار شوند، از او خواستند که بر شتر سوار بماند. فرمود: نخیر! نه قدرتِ پیاده روی شما از من بیشتر است و نه من از شما در کسب ثواب بینیازترام.
? ? دوست عزیز! با خدا ارتباط برقرار کن. اگر با خدا باشی قلبت را مهربان میکند. اطرافیانت را دوست بدار، وقتی تو آنان را دوست داشتی، آنان هم تو را دوست میدارند. و این محبت افزایش مییابد.
این آیه نیاز همه انسانهاست: پدر، مادر، معلم، رئیس اداره، رئیس بیمارستان، مدیر دانشگاه و هر انسانی که خداوند او را بر چند نفر مسئولیت داده است. «فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللَّـهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ» پس تو به لطف و رحمت الهى با آنان نرمخو شدى، و اگر درشتخوى و سختدل بودى بىشك از گرد تو پراكنده مىشدند. پس از ايشان درگذر و برايشان آمرزش بخواه.
دکتر محمدراتب نابلسی
ترجمه: انواروب
t.me/anvarweb
Monday, 14 July , 2025