یکی از سؤالات اساسی که شاید ذهن شما را هم به خود مشغول کرده است علت دینگریزی مسلمان هاست. اینکه چرا انسانِ عصر جدید، خصوصا جوانان، دینگریز شدهاند و درحال دورشدن از آناند؟ یکی از سؤالات اساسی که شاید ذهن شما را هم به خود مشغول کرده است علت دینگریزی مسلمان هاست. اینکه چرا انسانِ […]
یکی از سؤالات اساسی که شاید ذهن شما را هم به خود مشغول کرده است علت دینگریزی مسلمان هاست. اینکه چرا انسانِ عصر جدید، خصوصا جوانان، دینگریز شدهاند و درحال دورشدن از آناند؟
یکی از سؤالات اساسی که شاید ذهن شما را هم به خود مشغول کرده است علت دینگریزی مسلمان هاست. اینکه چرا انسانِ عصر جدید، خصوصا جوانان، دینگریز شدهاند و درحال دورشدن از آناند؟
به نظر میرسد دلایل متعدد “درونی” و “بیرونی” در این امر نقش داشته و دارند. مهترین دلیل درونی را میتوان ضعف مراکز آموزشی و در رأس آنها پدر و مادر در نقش خویش دانست. پدر و مادر به عنوان اولین و مؤثرترین مربیان، در نقش خویش کوتاهی میکنند. در بسیاری از جوامع اسلامی پدر و مادر برنامهی دین را چون بقچهای سر بسته تحویل فرزندان میدهند، بدون اینکه آنها را از ماهیت آنچه درون بقچه است آگاه کنند. به مرور زمان دین برای نسلهای جدید امری مبهم گشته که عدهای به دلیل همین ابهام به آن عمل نمیکنند و عدهای بدون هیچ درکی، امور این برنامه را دنبال میکنند، به همین دلیل کافی است شبههای کوچک برایشان مطرح شود تا دین را به کناری وانهند.
از دیگر اشکالات، تناقض گفتار و رفتار پدر و مادر است. آن ها فرزندانشان را به امور زیبا و خوب توصیه میکنند اما وقتی پای عمل به میان میآید برخلاف سخن خود عمل می کنند. این مسئله ذهن فرزند را به چالش میکشد که اگر امر خوبی هست چرا خود پدر یا مادرم به آن عمل نمی کند.
از طرفی مدارس نیز به دلایل متعدد دچار این ضعف شدهاند. در مدارس جدید، علوم به دو شقهی “دینی” و “غیردینی” تقسیم شده است. علوم دینی یا اصلا تدریس نمیشوند یا اگر تدریس میشوند بسیار محدود و به صورتی که پاسخگوی سوالات مخاطب نیست. استاد علوم دینی معمولا با مسائل روز آشنایی ندارد و در پاسخگویی به مسائل جدید ناتوان است.
تناقضی که درمورد گفتار و رفتار پدر و مادر گفته شد این جا هم نمود یافته. علاوه بر آن بین سخنان استادان دروس دینی و غیردینی هم تضاد وجود دارد. معمولا استادان دروس غیردینی تاثیرپذیرفته از تفکرات غربی ها هستند و در مخالفت با دین و تفکرات دینی.
از جهتی تحصیل در مدارس به امری رقابتی تبدیل شده که علم به خودی خود ارزشی ندارد، بلکه کسب مدرک و رسیدن به کار و درآمد اولویت است و علم و اخلاقِ علمی دیگر جایی ندارد. استاد صرفا برای گذراندن وقت و رسیدن به حقوق سر کلاس حاضر میشود و مطالبی را بدون اینکه برایش اهمیت داشته باشد مخاطبانش آن را درک کردهاند یا نه بر زبان میآورد. آموزنده (دانشجو) نیز صرفا جهت دریافت اطلاعات سر کلاس حاضر میشود و تمام دغدغهاش یافتن راههایی برای قبول شدن در امتحانات و ورود به دانشگاه است. برای چه هدفی؟ رسیدن به شغل و درآمد؛ و اگر این هدف بدون تلاش به دست آید که چه بهتر!
ضعف دیگری که باعث دینگریزی مردم میشود کوتاهی برخی علما در ابلاغ رسالت و مسئولیتشان است. عدهای بعد از فارغالتحصیلی به امامت مسجدی اکتفا کرده و تا آخر عمر تنها کارشان امامت پنج وعده نماز است و بس. گاهی برخی ملاحظات باعث میشود بعضی از آنان در انجام وظیفه خود کوتاهی کنند. گاهی نیز نا آشنایی به مسایل روز آنان را در انجام وظیفه و ابلاغ رسالتشان دچار مشکل میکند.
اما وقتی به عوامل بیرونی دورشدن مسلمانان از دین مینگریم استعمار به صورت روشنی بولد شده است. بررسی دلایل پافشاری شدید استعمار برای نابودی اسلام و مسلمانان مجال دیگری میطلبد و ما در این متن به طور اجمالی راههایی را که استعمار برای برنامه شوم خود به کار میبرد ذکر خواهیم کرد.
اولین و اساسیترین ضربهای که استعمار بر پیکرهی اسلام وارد کرد و راه را برای ضربههای پیاپی بعدی باز نمود، نابودی خلافت اسلامی و تکه تکه کردن سرزمینهای اسلامی بود.
استعمار با رواج دادن مسائلی چون وطندوستی، ملیگرایی، نژادپرستی، باستانگرایی و … در میان مسلمانانِ هر کشور آنان را به شاخههای تک و تنهایی تبدیل کرد که در کنار هم قرار نمیگرفتند، درنتیجه با کوچکترین انحراف از خط مشی استعمار، باید منتظر شکسته شدن بودند.
این غول هزارشاخ که دانشآموز مسلمانان در دانشگاههای اندلس و صقلیه و … بود خویشتن را به اوج کشید و با ایجاد ناامنی و تشویش برای استاد، نه تنها او را از رشد بازداشت بلکه باعث پس رفت روزبهروز آن شد. خود این عامل در مراحل بعد و به کمک عوامل دیگری باعث شد تا مسلمانان اندک اندک تغییر الگو دهند و غرب برایشان ملاک و معیار پیشرفت قرار گرفت.
اینک استعمار از شیوههای متعدد، از کشتار گرفته تا هجمههای فکری و فرهنگی برعلیه اسلام ایستاده و مسلمانان را یارای هیچ مقاومتی در برابر آن نیست.
نکات پایانی:
– بین عوامل درونی و بیرونی رابطهی دوطرفه برقرار است؛ هرکدام دیگری را تحت تاثیر قرار داده و باعث تقویت دیگری میشود؛
– برای رسیدن دوباره به عزت و اقتدار مسلمانان، شرط اول اصلاح درونی مسلمانان است.
✍? عبدالله نظام الدینی
Monday, 14 July , 2025