رحلت ابوبكر صديق  ـ رضی الله عنه ـ عايشه‌ي صديقه رضي الله عنها مي‌گويد: «ابوبكر  ـ رضی الله عنه ـ  در يك روزِ سرد، آب‌تني كرد و پس از آن پانزده روز تب نمود و بيمار شد و چون نمي‌توانست به مسجد برود، عمر  ـ رضی الله عنه ـ  را امام كرده […]

 

 

 

رحلت ابوبكر صديق  ـ رضی الله عنه ـ
عايشه‌ي صديقه رضي الله عنها مي‌گويد: «ابوبكر  ـ رضی الله عنه ـ  در يك روزِ سرد، آب‌تني كرد و پس از آن پانزده روز تب نمود و بيمار شد و چون نمي‌توانست به مسجد برود، عمر  ـ رضی الله عنه ـ  را امام كرده بود. مردم براي عيادت ابوبكر  ـ رضی الله عنه ـ  مي‌آمدند و عثمان  ـ رضی الله عنه ـ  بيش از همه در دوره‌ي بيماري ابوبكر  ـ رضی الله عنه ـ  به ديدنش مي‌آمد.» هنگامي كه بيماري ابوبكر  ـ رضی الله عنه ـ  شديد شد، به او گفتند: آيا برايت طبيب بياوريم؟ ابوبكر  ـ رضی الله عنه ـ  فرمود: «مرا ديده و گفته است كه من، هر كارى كه بخواهم انجام مي دهم.» عايشه رضي الله عنها مي‌گويد: ابوبكر صديق  ـ رضی الله عنه ـ  فرمود: «نگاه كنيد و ببينيد كه از زماني كه به خلافت رسيده‌ام، چه‌قدر در مال و دارايي من ، افزوده شده و آن را به جانشين من بازپس دهيد.» بررسي كرديم و ديديم كه يك غلام سوداني كه پرستار بچه‌هايش بوده و يك شتر كه در آبياري باغش از آن استفاده مي‌كرده، در اين مدت به داراييش افزوده شده است. آن‌ها را پيش عمر  ـ رضی الله عنه ـ  فرستاديم. عمر  ـ رضی الله عنه ـ  آن‌ها را در حساب بيت‌المال منظور كرد و در حال گريه فرمود: «خدا، ابوبكر را رحمت كند؛ او، كساني را كه پس از او عهده‌دار امور باشند، به زحمت انداخت.»
عايشه رضي الله عنها مي‌فرمايد: در بيماري وفات ابوبكر  ـ رضی الله عنه ـ  بر بالينش حاضر شده و چون ديدم كه او، محتضر است و نفس، در سينه دارد، اين بيت را خواندم:
لعمرك ما يغني الثراء عن الفتي    إذا حشرجت يوماً و ضاق بها الصدر
يعني: «قسم مي‌خورم كه چون جان جوان‌مرد، به گلويش رسد و سينه‌اش، تنگ شود، مال و ثروت هيچ سودي ندارد.»
عايشه رضي الله عنها مي‌افزايد: ابوبكر  ـ رضی الله عنه ـ  طوري به من نگريست كه گويا خشمگين است و سپس فرمود: «اي مادر مؤمنان! اين طور نيست؛ بلكه فرموده‌ي خداوند، حق و راست‌تر است كه:
يعني: «سكرات و سختي‌هاي موت (سرانجام فرا مي‌رسد و) حقيقت را به همراه مي‌‌آورد (و صحنه‌هاي سخت آخرت را كم و بيش به شما نشان مي‌دهد و) اين، همان چيزي است كه از آن مي‌گريختي.» (ق:19)
ابوبكر  ـ رضی الله عنه ـ  سپس فرمود: «من، هيچ يك از افراد خانواده‌ام را به اندازه‌ي تو دوست ندارم و قبلا فلان نخلستان را به تو بخشيده‌ام؛ اما اينك درباره‌ي اين باغ در انديشه‌ام و مي‌خواهم آن را هم جزو ميراث، منظور كني.» عايشه رضي الله عنها گفت: باشد و سپس باغ اهدايي پدرش را در مال ميراث قرار داد. ابوبكر  ـ رضی الله عنه ـ  علاوه بر اين فرمود: «من، از زماني كه عهده‌دار امور مسلمانان شده‌ام، هيچ درهم و ديناري از ايشان نخورده‌ام؛ بلكه از باقي‌مانده‌ي خوراك ايشان مي‌خوردم و خشن‌ترين لباس را مي‌پوشيدم. از اموال عمومي، چيزي جز اين غلام حبشي ، اين شتر و اين قطيفه، پيش من نيست. اين‌ها را پس از وفاتم، به عمر تحويل بده.» عايشه‌ي صديقه رضي الله عنها پس از وفات ابوبكر  ـ رضی الله عنه ـ ، غلام، شتر و قطيفه را پيش عمر  ـ رضی الله عنه ـ  فرستاد و چون قاصد عايشه، آن‌ها را به عمر  ـ رضی الله عنه ـ  تحويل داد، عمر فاروق  ـ رضی الله عنه ـ  به‌شدت گريست و سه بار فرمود: «خدا، ابوبكر را رحمت كند؛ او، جانشينان خود را به زحمت انداخت.» در روايتي آمده است: ابوبكر  ـ رضی الله عنه ـ  در بيماري وفاتش فرمود: «من، از بيت‌المال شش‌هزار درهم براي خود (به عنوان حقوقي كه برايم تعيين شده بود،) هزينه كرده‌ام و باغي در فلان‌جا دارم.» پس از وفات ابوبكر  ـ رضی الله عنه ـ  اين ماجرا را براي عمر  ـ رضی الله عنه ـ  بازگو كردند. عمر فرمود: «خدا، ابوبكر را رحمت كند. او، دوست داشت كه پس از خود، براي هيچ كس جاي قيل و قالي به‌جا نگذارد.»
آري! از آن‌چه گذشت، ميزان توجه و پرهيختگي ابوبكر صديق  ـ رضی الله عنه ـ  نسبت به بيت‌المال و اموال عمومي، نمايان مي‌شود. ابوبكر صديق  ـ رضی الله عنه ـ  با آن‌كه براي رسيدگي به امور مسلمانان ناگزير شد دست از كار و تجارتش بدارد، باز هم به تأمين هزينه‌هاي ضروريش از بيت‌المال در حد رفع گرسنگي و پوشش ساده‌اي كه بدنش را بپوشاند، بسنده كرد و در عين حال چنان خدماتي به مسلمانان ارائه داد كه هيچ خزانه‌اي، قادر به انجام و به عبارتي پرداخت هزينه‌هاي چنان خدماتي نيست. ابوبكر  ـ رضی الله عنه ـ  به هنگام وفاتش كه مقدار اندكي از اموال عمومي را در اختيار داشت، دستور داد آن را به‌طور كامل به خزانه‌ي مسلمانان مسترد كنند تا سبك‌بار و آسوده‌خاطر به ديدار خدايش برود و تنها تقواي الهي و ايماني كامل،توشه‌ي سفرش باشد. قطعاً اين عملكرد ابوبكر صديق  ـ رضی الله عنه ـ ، آموزه‌اي براي خردمندان است. اين‌كه ابوبكر صديق  ـ رضی الله عنه ـ  در ازاي ميزان برداشتش از بيت‌المال، زمين شخصي خود را به حساب اموال عمومي منظور كرد، نشانه‌ي زهد و تقواپيشگي وي مي‌باشد كه مي‌خواست بدور از دنياطلبي و هر منفعت دنیوی ، تنها به رضاي خداي متعال، به امور مسلمانان رسيدگي كند.
بيماري ابوبكر صديق  ـ رضی الله عنه ـ  مدت پانزده روز طول كشيد تا اين‌كه روز دوشنبه 22 جمادي الثاني سپري شد و شب سه‌شنبه فرا رسيد. ابوبكر  ـ رضی الله عنه ـ  از عايشه رضي الله عنها پرسيد: «رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  در چه روزي وفات كردند؟» عايشه رضي الله عنها پاسخ داد: «روز دوشنبه.» ابوبكر  ـ رضی الله عنه ـ ، ابراز اميدواري كرد كه همان شب به ديدار حق برود و سپس پرسيد: «رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم را در چه كفن كرديد؟» عايشه فرمود: «رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم را در سه پارچه‌ي سفيد كه بافت سحول يمن بود، كفن كردند و پيراهن و عمامه‌اي در آن نبود.»  ابوبكر  ـ رضی الله عنه ـ  فرمود: «اين جامه‌ام را ببين؛ آن را شسته و دو پارچه‌ي ديگر به آن اضافه كن.» به ابوبكر  ـ رضی الله عنه ـ  گفتند: «اينك خداي متعال، فراخي نعمت داده است. شما را در پارچه‌اي نو كفن مي‌كنيم.» ابوبكر  ـ رضی الله عنه ـ  در پاسخ اين پيشنهاد فرمود: «شخص زنده براي نگهداري از خود، به لباس نو و جديد ، نيازمندتر است؛ چراكه مرده، چركين شده و مي‌پوسد و (نيازي به لباس نو ندارد.)» ابوبكر  ـ رضی الله عنه ـ  وصيت كرد كه همسرش اسماء بنت عميس او را غسل دهد و در كنار قبر رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم او را دفن كنند. آخرين سخن ابوبكر  ـ رضی الله عنه ـ  اين بود: «خدايا! مرا مسلمان بميران و به نيكوكاران ملحق فرما.»
مدينه كه از وفات ابوبكر صديق  ـ رضی الله عنه ـ  يكه خورده بود، از زمان وفات رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم چنان غم و اندوهي به خود نديده و آكنده از غم و اندوه شده بود. علي بن ابي‌طالب  ـ رضی الله عنه ـ  در حالي كه گريه مي‌كرد و كلمه‌ي استرجاع  (انّا للَّه و انّا اليه راجعون)  بر زبانش بود، به خانه‌ي ابوبكر  ـ رضی الله عنه ـ  رفت و فرمود: «اي ابوبكر! خدا تو را بيامرزد. تو، رفيق و مونس رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم بودي؛ تو، دل‌آرام و مورد اعتماد رسول‌خداص بودي و آن حضرت صلی الله علیه و سلم رازش را با تو درميان مي‌گذاشت و از تو نظر مي‌خواست؛ تو، خالصانه‌تر و پيش از همه مسلمان شدي و ايمان و يقينت، از همه محكم‌تر بود. بيش از همه خداترس و دين‌دار بودي؛تو، بيش‌تر و بهتر از همه رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم را همراهي كردي و به خاطر اسلام، سختي‌هاي زيادي كشيدي. مناقب و فضايل تو، از همه بيش‌تر است و جايگاهت، رفيع و والاتر از همگان؛ راه و روش تو، از راه‌ها و شيوه‌هاي ديگر مسلمانان، همانندي و شباهت بيش‌تري به رهنمودهاي رسول‌خداص دارد و منزلت و مقامت در پيش رسول‌خداص از همه فراتر بود. خداي متعال، به تو پاداش نيكي از طرف رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم و اسلام، عنايت كند؛ چراكه تو، در زماني رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم را تصديق كردي كه مردم، تكذيبش كردند و براي آن حضرتص به منزله‌ي گوش و ديده بودي. الله تو را در قرآن، صديق و راست‌گو ناميد و فرمود: وَالَّذِي جَاءَ بِالصِّدْقِ وَصَدَّقَ بِهِ  أُولَـائِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ« «كساني كه حقيقت و صداقت را (از سوي خدا با خود) آورده و كساني كه حقيقت و صداقت (تبليغ شده از سوي پيامبران را) تصديق كرده‌اند، پرهيزكاران واقعي هستند.» سوره‌ي زمر، آيه‌ي33: » تو، در آن زمان كه مردم، بخل ورزيدند، رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  را با اموالت ياري رساندي و بدان‌گاه كه مردم از ياري او خودداري كرده و نشستند، تو به همراه آن حضرتص در برابر سختي‌ها ايستادي و در شرايط سخت، به بهترين شكل، او را همراهي نمودي. تو، در سفر هجرت با رسول‌خداص همراه شدي و آن‌گاه كه در غار بوديد، سكينه و آرامش نازل شد. تو، جانشين خوبي براي رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  در دفاع از دين و رسيدگي به امور امت بودي و هنگام ارتداد و از دين برگشتن مردم، به بهترين شكل، خلافت كردي و طوري امور را سر و سامان دادي كه خليفه و جانشين هيچ پيامبري، چنان عملكردي نداشته است. زماني كه صحابه  ـ رضی الله عنهم ـ  سستي كردند، تو بپا خاستي و به‌هنگام سستي و ضعفشان، قوي و قدرتمند ظاهر شدي و راه رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم را محكم و استوار پيمودي. تو، همان‌گونه كه رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  درباره‌ات فرموده‌اند، از لحاظ جسمي نحيف و لاغر بودي و در امر دين، قوي و استوار؛ تو در نگاه خود كوچك بودي و فروتني مي‌ورزيدي؛ اما نزد خدا و در چشم مردم، بزرگ و قابل احترام بودي. نه تو از كسي عيب‌جويي مي‌كردي و نه در تو، براي ديگران جاي طعن و عيب‌جويي بود. هيچ مخلوقي، نزد تو خوار و زبون نبود. انسان ضعيف و حق‌باخته را گرامي مي‌داشتي و حقش را ستانده، به او بازپس مي‌دادي. هر دور و نزديكي در چشم تو يك‌سان بود. كسي به تو نزديك‌تر بود كه بيش از ديگران فرمان‌بردارتر و متقي‌تر بود. حال و وضع تو، حقيقت، صداقت و مهرورزي بود. گفتارت، آكنده از دانش و دورانديشي و كردارت، مملو از صبر، استواري و نظم بود. انديشه‌‌ي استوار و آگاهي داشتي. دين و ايمان، به وسيله‌ي تو قوت و نيرو يافت و بدين ترتيب دين خدا، نمايان شد و پيروز گشت. به خدا سوگند كه تو، از همگان پيشي گرفتي و (آن‌چنان كارنامه‌ي درخشاني از خود باقي گذاشتي كه) جانشينان پس از خود را در زحمت و مشقت انداختي و به خير و نيكي آشكاري، دست يافتي. همه، از خداييم و به سوي او باز مي‌گرديم. به قضاي الهي راضي هستيم و كارمان را به او واگذار مي‌كنيم. به‌خدا سوگند كه مسلمانان، پس از رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  كسي چون تو را نمي‌يابند كه تو، مايه‌ي عزت دين بودي و براي اسلام، حكم سنگر و پناهگاه را داشتي. اينك كه خداي متعال، تو را به پيامبرش ملحق كرده، از او مي‌خواهيم كه ما را از خير و نيكي‌هايت محروم نكند و ما را پس از تو، از ضلالت و گمراهي مصون بدارد.»
مردم ساكت بودند و به سخنان علي مرتضي  ـ رضی الله عنه ـ  گوش مي‌دادند تا اين‌كه سخنانش تمام شد و صداي گريه برخاست و به علي  ـ رضی الله عنه ـ  گفتند: «راست گفتي.»( التبصرة از ابن‌جوزي (1/477-479)؛ نگاه كنيد به: اصحاب الرسول ص (1/108) )
در روايتي آمده است: پس از آن‌كه ابوبكر  ـ رضی الله عنه ـ  را كفن كردند، علي  ـ رضی الله عنه ـ  كنار جنازه‌ي ابوبكر صديق  ـ رضی الله عنه ـ  رفت و فرمود: «كسي، نزد من دوست‌داشتني‌تر از ابوبكر كه اينك در كفن پيچيده شده، نبود؛ هيچ كس، نمي‌توانست همانند ابوبكر، درباره‌ي خدا، از قرآن سخنراني كند.»( تاريخ الاسلام ذهبي، عهد الخلفاء الراشدين، ص120)
در اين مورد كه ابوبكر صديق  ـ رضی الله عنه ـ  همانند رسول‌خداصلی الله علیه و سلم  در سن 63 سالگي وفات نمود، اتفاق نظر وجود دارد. همسرش اسماء بنت عميس رضي الله عنها بنا بر وصيت خود ابوبكر صديق  ـ رضی الله عنه ـ  ايشان را غسل داد. ابوبكر در كنار قبر رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم طوري دفن شد كه سرش برابر شانه‌ي آن حضرتص قرار گرفت. عمر بن خطاب  ـ رضی الله عنه ـ  نماز جنازه‌اش را امامت داد و عثمان، طلحه و عبدالرحمن پسر ابوبكر به همراه عمر  ـ رضی الله عنهم ـ  براي خاك‌سپاري ابوبكر  ـ رضی الله عنه ـ  وارد قبر شدند و لحد (شكاف كنار قبر) ابوبكر  ـ رضی الله عنه ـ  متصل به قبر رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  قرار گرفت.
ابوبكر صديق  ـ رضی الله عنه ـ  پس از جهاد بزرگ و فراواني كه در راه خدا كرد و دين اسلام را گسترش داد، از دنيا رحلت كرد. بدون ترديد تمدن بشري، مديون اين بزرگ‌مرد تاريخ است كه پرچم‌دار دعوت رسول‌خدا صلی الله علیه و سلم  پس از وفات ايشان شد و درخت دعوت پيامبر اكرم صلی الله علیه و سلم  را در برابر آفات، مصون داشت و تخم عدالت و آزادي را در زمين كاشت و با خون شهيدان والامقام، آبياري نمود و بدين ترتيب درخت دعوت، به بار نشست و جامعه‌ي بشري، به علم و دانش و فرهنگ بي‌نظيري دست يافت تا تمدن و آرمان‌خواهي جنس بشر همواره مديون ابوبكر صديق  ـ رضی الله عنه ـ  باشد كه با صبر و شكيبايي و جهاد شكوهمندش، اسلام را در دوران ارتداد، پايدار و ماندگار نگه داشت و اين آيين راستين را با جنبش فتح‌گرايانه‌اش، طوري به ديگر ملت‌ها رسانيد كه تاريخ، همانندش را سراغ ندارد.

برگرفته از کتاب/موسوعة السیر/«سیرت ابوبکر صدیق رضی الله عنه»
تالیف: دکتر علی محمد صلابی
مترجم: محمد ابراهیم کیانی