حالا با اندکی تفکر میتوانیم دریابیم چرا بوسیدن دست بزرگان از فرهنگمان رخت بست، چرا پوشیدن لباس محلی در شهر غریب، برایمان ناخوشایند شد و چرا تربیت فرزندانمان با توجه به اصول خودمان جلو نمیرود.از بین خواهد رفت هر آنچه صدها سال تکامل یافت و شد شیوه زندگی ما … اگر باز هم “مغلوب” بمانیم. […]
حالا با اندکی تفکر میتوانیم دریابیم چرا بوسیدن دست بزرگان از فرهنگمان رخت بست، چرا پوشیدن لباس محلی در شهر غریب، برایمان ناخوشایند شد و چرا تربیت فرزندانمان با توجه به اصول خودمان جلو نمیرود.
از بین خواهد رفت هر آنچه صدها سال تکامل یافت و شد شیوه زندگی ما … اگر باز هم “مغلوب” بمانیم.
شاید کمتر به تاثیر رسانهها در زندگیمان فکر کردیم، به اینکه تاثیر رسانه به اصل و اصول رفتارهایمان یا همان الگوهای رفتاریمان چیست؟ چرا فرهنگ سازان (هرنوع فرهنگی) اغلب در داشتن رسانه پیشتازی میکنند؟ رسانه مطلوب زمان ما چیست و چگونه میتوان از آن استفادهی بهجا کرد؟
از ابتداییترین حرکات فرهنگسازی مانند فرهنگ سازی سرخپوستان بدوی، تا مدرنترین آنها مانند تغییر فکر و رفتار به نظم جهانی، همیشه بیشترین تأثیر را رسانه بر ذهن عامهی مردم گذاشته ایت، اما رسانه در حال جابهجاییست، گاهی رقص به دور آتش، گاهی شعر، گاهی نوشته زیبا و گاهی روزنامه و تلویزیون و اینترنت.
اساسا ملت و جامعهای که رسانهی کمرنگتری برای اشاعه فرهنگ و تفکر خود دارد، همیشه در مقابل فرهنگ غیر از خود (بیگانه) مغلوب بوده و هست؛ ایران ما به لحاظ تنوع قومی و به الطبع فرهنگ، یکی از متنوعترین ملتهاست، برای این ملت یک تفکر فرهنگی و یک راهکار فرهنگی جوابگوی نیازها نیست، در نتیجه قومیتی که تفکر فرهنگی با توجه به تفکرات و فرهنگ آنها تدوین شده بیشترین سود و قومیت یا جامعهای که تضاد فرهنگی بیشتری با فرهنگ مدون را دارد بیشترین ضرر را میکند.
مثل این که در خانوادهای پرجمعیت با شش فرزندِ دختر و پسر، پدر، شش شلوار یکسان برای فرزندان میگیرد، همه به اندازه پسر بزرگ! حالا پسر دوم و سوم بماند، وای به حال دختر کوچک!
حالا با ذربینی کردن موضوع، کم کم میفهمیم که این سالهای جوانی ما چطور با رسانهای سر شد که فرهنگ مطلوب قومیتمان را اشاعه نکرد که هیچ، فرهنگ غیرِ خودی بینمان مرسوم کرد که حقیقتا نمیدانیم بعضی از رسوم ما غلط است یا درست!
گیج شدید؟ درک میکنم، مثالی میزنم:
بزرگترهای ما میگویند: حدود بیست سال پیش جمعهای خانوادگی صمیمیتر بود.
چه چیزی صمیمیت را از بین برد؟ جواب یک کلمه است: تجملات
چرا تجمل در خانوادهای که جد اندر جد ساده زیستی داشتند به وجود آمد؟
جواب ساده است، رسانه باعث و بانی آن شد.
آگاه یا ناخود آگاه فرهنگمان را تغییر دادند، وقتی در تلویزیون دیدیم فقط دزدها روی زمین مینشینند، وقتی جهاز عروس در سریالها مسأله حیاتیِ ازدواج دختر میشود.
حالا با اندکی تفکر میتوانیم دریابیم چرا بوسیدن دست بزرگان از فرهنگمان رخت بست، چرا پوشیدن لباس محلی در شهر غریب، برایمان ناخوشایند شد و چرا تربیت فرزندانمان با توجه به اصول خودمان جلو نمیرود.
از بین خواهد رفت هر آنچه صدها سال تکامل یافت و شد شیوه زندگی ما … اگر باز هم “مغلوب” بمانیم.
رسانههای برّاق یا چشمکزن پر زرق و برق، مثل لباس عروسی از دید دختر بچهای معصوم، نهایت آرزوی افراد جامعه میشود، چاشنی عشق در هر فیلم و سریال و چاشنی زنانگی در کلیه تبلیغات و مسائل مرتبط جذب کننده به راحتی قسمت زیادی از ذهن را مشغول کرده و زندگی را بدون رسانه برای خیلی از افراد سخت میکند، این یک آسیب جدیست بر پیکره فرهنگهای کوچکتر و فاقد رسانه، فرهنگهایی که به زودی مانند یک بسته شکر در دریا حل میشوند و مجال خودنمایی به جهان و سیستم جهانی جدید و مدرن را ندارند. آیا فرهنگهای خُرد توان مقابله با این هجمهی سنگین را دارند؟ گمان نمیکنم.
محسن حسنی طبس
?به نقل از کانال تلگرامی «قلم، فرهنگ، ادب و رسانه» با اندکی ویراش و تلخیص
Monday, 14 July , 2025