سخنی با فارغ التحصیلان
ملاحظه شده که برخی از طلاب نابغه و با استعداد بعد از فارغ التحصیلی و اتمام دروس در روستا و یا جابی دور دست سکنی گزیده و مشغول به کشاورزی و دامداری و یا کارهای کوچک دیگر میشوند که به مرور زمان دانستهها و دانششان از یاد میرود. و این خود ضرر بزرگی برای خود […]
آسمان را حق بود گر خون بگرید بر زمین
هر گل که بیشتر صفا میدهد به چمن / گلچین روزگار امانش نمیدهدگلچین روزگار عجب با سلیقه است/ می چیند آن گلی که به عالم نمونه است محال است که خراسانی و حوزوی باشید و نام مولانا شهاب الدین شهیدی (که خداش در صف نیکان کند محشور) را نشیده باشید و یا ساعاتی از عمرتان […]
عبادت و قناعت
نابرده رنج گنج میسّر نمیشود… پیامبر اسلام -صلی الله علیه وسلّم- می فرماید: « ما أخذت الدنیا من الآخرة إلا کما أخذ المخیط غرس في البحر من مائه» آنچه دنيا از آخرت گرفته است، تنها به اندازهی آبى است كه سوزنى فرورفته در دريا به خود مىگيرد.» (طبرانی به روایت از مستورد بن شداد)
این است محمد(درود و سلام خدا بر او باد)
به آسمان هفتم رفت و به زمین آمد. لباسش را میدوخت، گوسفندش را میدوشید، خانهاش را جارو میزد، با فقرا بر یک سفره مینشست و به آنان توجه میکرد… این است پیامبرم محمد، هر چه برتر میرفت، متواضعتر میشد. درود و سلام خدا بر او باد.
صلهی مجازی!
تا چند وقت پیش فرهنگی زیبا در بین مردم رایج بود که آن را «صلهی رحم» میگفتند،همان دید و بازدید خودمان! یعنی همدیگر را میدیدند،از حال هم با خبر بودند و اگر مشکلی میبود همه دست به دست هم میدادند و آن را حل میکردند. امروز اما این دید و بازیدها کمتر شدهاست و جایش […]
آن آموزگار با چشمان درشت و مشکی!
عکساش را روی نمایشگر لپتاپام باز کردم. چندین دقیقه به چشمان درشت و مشکیاش، چهره گرد و گندمگونهاش، موهای سیاه و پرپشتاش، کت تیره و پیراهن سفیدش خیره ماندم.
رستاخیز بهار
چه شگفت انگیز است خیزش و رویش طبیعت سرد و خاموش زمستان در بهاران و این بهاران تکرار خواهد شد تا روزگار بی فصل قیامت.این جوشش پسین طبیعت سرد و مرده ی زمستانی برای ما آدمیان چه پیامی میتواند داشته باشد؟ آیا رستاخیز آدمی نیز چنین چیزی است؟
خوابِ جوانی
بسیاری از اوقات قدر داشته هایمان را نمیدانیم و ارزش کنار هم بودن ها را درک نمیکنیم.
لحظات فراموش نشدنی
وقتی که دوستان با هم جمع می شوند: منظور کسانی هستند که بخاطر خدا آنها را دوست داری و صداقت و درستکاری شان را با تمام وجود احساس می نمایی و وقتی که تو را در آغوش می کشند محبت را درک می کنی.
دوست دارم سعادتمند شوم، امّا چگونه احساس خوشبختی بکنم؟
گفت: می خواهم سعادتمند شوم؟ گفتم: نیکبختی و سعادت در دست توست، نه دست دیگری.
التماس تفکر!
هنوز هم سفرهی سجادههای مادر بزرگ یادم هست و اکنون سجادهای که هنوز هست و مادربزرگی که دیگر نیست. آنگاه که مادرم با قرآن وجودش با من سخن میگفت تا حقیقت این کلام کبریایی ،یخبندان ناپاکیها را در خاطرم ذوب کند و این مهم را به موزهی تجربهام میبخشید که فقط و فقط آثار خداست […]