هر گل که بیشتر صفا میدهد به چمن / گلچین روزگار امانش نمیدهدگلچین روزگار عجب با سلیقه است/ می چیند آن گلی که به عالم نمونه است محال است که خراسانی و حوزوی باشید و نام مولانا شهاب الدین شهیدی (که خداش در صف نیکان کند محشور) را نشیده باشید و یا ساعاتی از عمرتان […]
هر گل که بیشتر صفا میدهد به چمن / گلچین روزگار امانش نمیدهد
گلچین روزگار عجب با سلیقه است/ می چیند آن گلی که به عالم نمونه است
محال است که خراسانی و حوزوی باشید و نام مولانا شهاب الدین شهیدی (که خداش در صف نیکان کند محشور) را نشیده باشید و یا ساعاتی از عمرتان را پای منبر شیوا و نصایح گیرایش نگذرانده باشید. او آهنربا بود و برادههای آهن را از راه دور به سوی خود میکشاند.
با نام مولانا شهیدی از همان کودکی آشنا بودم، اواخر دهه هفتاد که طلبهی انوارالعلوم خیرآباد شدم گهگاهی ایشان را میدیدم. دهه هشتاد اما که در دارالعلوم زاهدان درس میخواندم هر گاه این نیکمرد، مهمان مکی بود، لحظهای ما را مهمان سفره اندرزهایش میکرد.
سال 91 ، روزی با یکی از دوستان در منزلش، خدمتشان رسیدیم، با مهربانی و همان لبخندی که همواره بر لبانش بود پذیرایمان شد، سخنان نغز و زیبایش چنان مسحورمان کرده بود که اصلا متوجه گذر زمان نشدیم و تنها صدای مؤذن برای اقامه نماز ظهر به ما فهماند که چند ساعت است با ایشان هم کلامیم.
جلسه «تحفة العلماء» که به همت و ابتکار آن عزیز نورفته و به میزبانی «حوزه علمیه احناف خواف» برگزار شد و به صورت ماهانه ادامه داشت فرصتی بود مغتنم برای نوشیدن شهد کلام گوارایش و بهانهای برای ملاقات دوستان و هم لباسانمان. هر ماه شیفتگان حضرتش از اقصی نقاط خراسان در مجلس وعظش حضور مییافتند و لحظاتی هر چند کوتاه از برکت وجود ذیجودش بهره میبردند. کلامش نمنم باران حیاتبخشی بود که بر کویر خشک و بایر قلبها میبارید و سنگ سراچه دل حضار را به الماس آب دیدشان میسفت. در مجلسش جز سکون، وقار و متانت چیزی نمییافتی.
اسامه بن شريک ثعلبی ـ رضی الله عنه ـ چه تعبیر زیبایی از سکون اصحاب در مجلس پیامبر ـ صلی الله علیه و سلم ـ دارد: (كأن على رؤوسهم الطير) انگار پرنده بر روی سرشان نشسته است. مجالس مرحوم علامه سید شهاب الدین، انسان را به یاد این حدیث میانداخت.
هر از گاهی حلقهای از این سلسله جلسات به میزبانی انوارالعلوم خیرآباد برگزار میشد. چند ماه پیش که انوارالعلوم میزبان آن فقید فرهیخته و شاگردانش بود، پشت تریبون قرار گرفتم و مقدمش را خوش آمد گفته دعوت نمودم تا حاضران را از فیض کلامش بهرهای رساند و به چشم سر دیدم چه نیکو سخنانش که از دل بر میآمد بر دل مینشست.
اما حیف که او را از دست دادیم، دیروز خیل عظیمی از شاگردان و ارادتمندانش او را تشییعِ با شکوهی کردند، گریه امان همه را بریده بود، حتی بغض آسمان ترکیده بود، بیتابانه میغرید،مینالید و بیامان میبارید.
نوحه لایق نیست بر خاک عزیزان زانکه هست
کمترین دولت ایشان را بهشت برترین
لیکن از روی مسلمانی و کوی مرحمت
مهربان را دل بسوزد بر فراق نازنین
روحش شاد، راهش پر رهروان
حسین سلیمان پور