محمد اقبال لاهوري انديشمند مسلمان هندي و پدر معنوي و شاعر ملي پاكستان معاصر و كشورهاي اسلامي‌بود كه تمام زندگي‌اش را صرف تحصيل علم و فراگيري فلسفه به ويژه فلسفه اسلامي‌و غربي كرد. ذوق و استعداد شعري اقبال زمينه اي فراهم آورد تا وي تمام دردها و رنجهاي امت مسلمان را در قالب اشعاري روان […]

محمد اقبال لاهوري انديشمند مسلمان هندي و پدر معنوي و شاعر ملي پاكستان معاصر و كشورهاي اسلامي‌بود كه تمام زندگي‌اش را صرف تحصيل علم و فراگيري فلسفه به ويژه فلسفه اسلامي‌و غربي كرد. ذوق و استعداد شعري اقبال زمينه اي فراهم آورد تا وي تمام دردها و رنجهاي امت مسلمان را در قالب اشعاري روان و جاري گنجانده و براي اهل علم و اهل ادب ارمغاني در خور به جا نهد. اقبال نخستين كسي بود كه ايده يك كشور مستقل را براي مسلمانان هند مطرح كرد كه در نهايت منجر به ايجاد كشور پاكستان شد.
اقبال لاهوري شاعر پر آوازه پارسي گوي و متفكر و انديشمند جهان معاصر در روز جمعه سوم ذي قعده سال 1294 هجري قمري مطابق با 9 نوامبر 1877 ميلادي به هنگام اذان صبح در شهر سيالكوت كه امروزه در منطقه پنجاب پاكستان قرار دارد در خانواده‌اي برهمايي كشميري الاصل و خانه اي كوچك و يك طبقه ديده به جهان گشود. خانواده وي از طبقه متوسط و ديندار بودند. نياكان او از قبيله سپروي برهمنان كشمير بودند و در سده هفدهم ميلادي، حدود دويست سال پيش از تولد او اسلام آورده بودند. او خواندن و نوشتن و اصول اوليه دينداري را نزد پدرش شيخ نور محمد آموخت و به ياري پدر در مكتب مولانا غلام حافظ قرآن گرديد. اقبال پس از طي مقدمات علوم وارد دانشگاه شد و در دانشگاه كمبريج موفق به دريافت درجه دكترا در طـرحـي بـا عـنـوان»پـيـشرفت و ترقي متافيزيك در سرزمينهاي فارس» شد. او به چندين زبان مسلط بود و نسبت به فرهنگ غرب آگاهي و تسلط كاملي داشت. وي پس از اتمام تحصيل و كسب درجه دكترا به لاهور بازگشت و به تدريس فلسفه و ادبيات انگليسي پرداخت ولي پس از مدتي به شغل وكالت روي آورد. در حوزه شعر وي را مي‌توان يكي از بر جسته ترين شاعران عصر حاضر ناميد. در اين عرصه يكي از دوستان پدرش كه سيد مير حسن نام داشت بسيار او را ياري داد. اقبال پس از چندين سفر به اروپا بر آن شد تا اشعار فارسي بسرايد و در اين كار هم بسيار موفق بود ولي سيد مير حسن از آنجايي كه شمار زيادي از مردم هند زبان فارسي نمي‌دانستند او را به سرودن اشعار به زبان اردو تشويق نمود.
اقبال يكي از شاگردان مكتب معنويت انديشي مولانا جلال الدين محمد بلخي بود. دلبستگي و وابستگي اقبال به مولانا را مي‌توان از جنس همان عشق پرسوز و گدازي دانست كه خود مولانا را به شمس مجذوب كرده بود. در مكتب بلخي چيزي ديگري را ديده بود كه در هركس ديگر آن را كمتر مي‌ديد يا هيچ نمي‌ديد. او در نامه‌اي مي‌نويسد كه در شاعري به زيبايي كلمات و فنون ادبي و نازك خيالي توجهي ندارم مقصودم فقط اين است كه انقلابي در افكار ايجاد كنم. به صراحت اين را مي‌شود بيان كرد كه اقبال از خداوندگار بلخ خوب آموخته بود كه افكار زيباي خويش را بي باكانه بيان كند حتي اگر سرش را هم از دست دهد.

عشق و علاقه او به ائمه و اسلام در اشعارش موج مي‌زند. او همچنين اشعاري در مدح حضرت ابراهيم (ع) و فاطمه زهرا (س) دارد. او حتي در طي سفرهاي زيادي كه به كشورهاي مختلف شرقي و غربي داشت در اشاعه و تبيين اسلام و تعاليم آن كوتاهي نمي كرد. كتاب «احياي فكر ديني در اسلام» از مهمترين كتابهاي وي است كه از تفكرات ناب وي سرچشمه مي‌گيرد و نتيجه تلاش او به منظور بناي جديد فلسفه ديني اسلامي‌است. از آنجا كه كمتر پيش مي‌آيد كه لقب فيلسوف را به انديشمندي از شرق دهند جاي بسي شگفتي است كه كشورهاي مغرب زمين از جمله آلمان خود لقب فيلسوف را به علامه اقبال لاهوري داده اند. ناله يتيم نخستين اثر اقبال بود و وي آن را در سال 1899 در جلسه ساليانه انجمن حمايت‌الاسلام در لاهور خواند. از ديگر آثار او مي‌توان به علم الاقتصاد كه نخستين كتاب در زمينه اقتصاد به زبان اردو بود و همچنين توسعه حكمت در ايران كه همان بازبيني سير فلسفه در ايران است اشاره كرد. تاريخ هند، اسرار خودي و رموز بي خودي، زبور عجم، گلشن راز جديد، بندگي نامه، جاويدنامه، مثنوي مسافر، بال جبرئيل، ضرب كليم، پيام مشرق، ارمغان حجاز و يادداشت هاي پراكنده نيز از آثار گرانبهاي اقبال مي‌باشند. اقبال كتاب پيام شرق را در جواب كتاب ديوان غربي گوته شاعر آلماني سروده است. او در پيام شرق خود به امان الله خان پادشاه آن دوره افغانستان گفت كه ما بايد به خود بازگرديم و از خود آغاز كنيم تا به درد دنيا و آخرت بخوريم. در كتاب پيام شرق خطاب به امير امان الله خان جوان گفت كه من را نشناختند آشنايانم. درست است كه كتاب پيام مشرق خطاب به امان الله خان نوشته شده ولي در حقيقت خطاب به تمامي‌پادشاهان و حاكمان و امراي سرزمين اسلامي‌و شرقي و خطاب به تمام ساكنان مشرق زمين و حتي اين كره خاكي است. بانو آنه ماري شيمل اسلام شناس و شرق شناس معروف آلماني درخصوص كتاب پيام شرق مي‌نويسد كه آن كتاب نه تنها پيامي‌به مشرق است بلكه پيام به غرب هم هست تا همه را با هم آشنا سازد. در واقع پيام مشرق همان كتابي بود كه بانو شيمل را در ايام جواني به وجد آورد تا با اثرات علامه اقبال آشنا شود و تا وقت رفتن از اين دنيا آن را قدر داند. قابل ياد آوري است كه كتاب جاويد نامه كه به زبان فارسي دري سروده شده است را بانو شيمل به دوزبان آلماني و تركي ترجمه كرده است. اگر چه علامه محمد اقبال لاهوري به ايران نيامده بود اما اشعار و ديوان ارزشمند او كه در ايران هم به چاپ رسـيــده از فـصـاحـت و بـلاغـت و مـفـاهـيـم بـلـنـد اسلامي‌برخوردار است.
اقبال لاهوري در فعاليتهاي سياسي نيز شركت مي‌جست. اقبال در دوران جنگ جهاني اول در جنبش خليفه كه جنبشي اسلامي‌بر ضد استعمار بريتانيا بود، عضويت داشت. وي با مولانا محمد علي و محمد علي جناح همكاري نزديك داشت. وي در سال 1920 در مجلس ملي هندوستان حضور داشت اما از آنجا كه گمان مي‌كرد در اين مجلس اكثريت با هندوها است پس از انتخابات 1926 وارد شوراي قانونگذاري پنجاب شد كه شورايي اسلامي‌بود و در لاهور قرار داشت. در اين شورا وي از پيش‌نويس قانون اساسي كه محمد علي جناح براي احقاق حقوق مسلمانان نوشته بود حمايت كرد. اقبال در 1930 به عنوان رئيس اتحاديه مسلمانان در الله آباد و سپس در 1932 در لاهور انتخاب شد. اقبال همواره كوشيده است كه مردم را آگاه كرده و از بند استعمار برهاند ازاين رو نگاهي ژرف به كشورهاي استعمارشده‌ اسلامي‌ پيرامون خود داشت و با نظر به ويژگي‌هاي سـياسي آن زمان وانديشه‌هاي اسلامي‌او شهرت زيادي پيدا كرد.

اقبال يكي از نامور ترين و سرشناس‌ترين شاعر پارسي ‌گوي غير ايراني در ايران است كه نظير شاعر بزرگي همانند بيدل دهلوي شهرت بسياري در ايران يافته‌است. از كل 12 هزار بيت شعري كه توسط اقبال سـروده شـده اسـت 7000 بـيت آن فارسي است. دكتر شـريـعتي در جائي وي را ايراني‌ترين خارجي و شيعه‌ترين سني خطاب كرده است. تز دكتراي اقبال مربوط به سير حكمت در ايران بوده است و وي آرزو داشت تهران روزي جايگاه ژنو در اروپا را پيدا كند. شايد بنيادي ‌ترين دليل شهرت اقبال در ايران چهره‌ مذهبي او باشد. هرچند كه اقبال بي‌گمان دلبستگي فراواني به ايران داشته ‌است و برخي از ملي‌ گرايان نيز آن را ستوده‌اند ولي بيشتر گمان مي‌‌رود كه اينان براي همسو كردن خود با ديگران اين كار را كرده‌اند و دليل‌هايي كه براي ستودن اقبال آورده‌اند چندان استوار نيست. مهمترين اقبال شناس ايراني دكتر ملكي است كه به قول خودش ده هزار صفحه مطلب در مورد اقبال نوشته و منتشر كرده است.
شهيد مطهري درباره اقبال مي‌نويسد در خارج از جهان عرب برخي مصلحان كه بتوان آنها را قهرمان ناميد كم و بيش ظهور كردند. اقبال لاهوري را قطعا يك قهرمان اصلاح در جهان اسلام بايد به شمار آورد كه
انديشه هاي اصلاحيش از مرز كشور خودش هم گذشت. اقبال مزايايي دارد و نواقصي. از جمله مزاياي اقبال اين است كه فرهنگ غرب را مي‌شناخته است و با انديشه‌هاي فلسفي و اجتماعي غرب آشنايي عميق داشته تا آنجا كه در خود غرب به عنوان متفكر و يك فيلسوف به شمار آمده است. ديگر اينكه با همه آشنايي و شناسايي فرهنگ غرب آن را فاقد يك ايدئولوژي جامع انساني مي‌دانسته است و بر عكس معتقد بوده است كه مسلمانان تنها مردمي‌هستند كه از چنين ايدئولوژي برخوردار و بهره مندند. لذا اقبال در عين دعوت به فراگيري علوم و فنون غربي از هرگونه غرب گرايي و شيفتگي نسبت به ايسم‌هاي غربي مسلمانان را برحذر مي‌داشت.
مزيت ديگر اقبال اين است كه در ذهن خود درگيريهايي كه محمد عبده گرفتار آن بوده داشته است. يعني يافتن راه حلي كه مسلمانان بدون آنكه پا روي حكم يا اصول اسلام بگذارند مشكلات سياسي و اقتصادي و اجتماعي زمان خود را حل كنند. از اين رو درباره مسائلي از قبيل اجتهاد، اجماع و امثال اينها زياد مي‌انديشيده است. اقبال اجتهاد را موتور حركت اسلام مي‌شمارد. از جمله مزاياي اقبال اين است كه برخلاف ساير پرورش يافتگان فرهنگ غرب شخصا معنويت گرا است و از بعد روحي، عرفاني و اشراقي نيرومندي برخوردار است. از اين رو براي عبادت و ذكر و فكر و مراقبه و محاسبه` النفس و بالاخره سير و سلوك و معنويت و آنچه امروز آن را درون گرايي مي‌خوانند و احيانا تخطئه مي‌نمايند ارزش فراوان قايل است و از جمله مسائلي كه در احياي فكر ديني طرح مي‌كند اين مسائل است. اقبال احياي فكر ديني را بدون احياي معنويت اسلامي‌بي فايده مي‌شمارد. مزيت ديگر او اين است كه تنها مرد انديشه نبوده بلكه مرد عمل و مبارزه هم بوده است. او عملا با استعمار درگيري داشته است. اقبال يكي از پايه گذاران و مؤسسان كشور اسـلامـي‌پاكستان است. مزيت ديگر اقبال قدرت شـاعـري او اسـت. قدرتي كه در خدمت اهداف اسلامي‌او قرار گرفته است.

اقبال از نوع شاعراني است كه كواكبي آنها را ستود. از قبيل كميت اسدي و حسان بن ثابت انصاري و دعبل بن علي خزاعي. سرودهاي انقلابي اقبال كه به زبان اردو بوده به عربي و فارسي ترجمه شده و همچنان اثر حماسه آفرين و هيجان آور خود را حفظ كرده است. اقبال با آنكه به طور رسمي مذهب تسنن دارد به اهل بيت پيغمبر علاقه و ارادتي خاص دارد و به زبان فارسي اشعاري انقلابي و آموزنده در مدح آنها سروده كه گمان نمي‌رود در ميان همه شاعران شيعي مذهب فارسي زبان بتوان نظيري برايش پيدا كرد. به هر حال شعر براي اقبال هدف نبود بلكه وسيله بوده است. وسيله بيداري و آگاهي امت مسلمان. اقبال فلسفه اي دارد كه آن را فلسفه خودي مي‌نامد. او معتقد است كه شرق اسلامي‌هويت واقعي خود را كه هويت اسلامي‌است از دست داده و بايد آن را بازيابد. اقبال معتقد است همان طور كه فرد احيانا دچار تزلزل شخصيت و يا گم كردن شخصيت مي‌شود از خود فاصله مي‌گيرد و با خود بيگانه مي‌گردد، غير خود را به جاي خود مي‌گيرد و به قول مولانا كه اقبال سخت مريد و شيفته او و تحت تاثير جاذبه قوي اوست در زمين ديگران خانه مي‌سازد و به جاي آنكه كار خود كند كار بيگانه مي‌كند و جامعه نيز چنين است. جامعه مانند فرد روح و شخصيت دارد. مانند فرد احيانا دچار تزلزل شخصيت و از دست دادن هويت مي‌گردد. ايمان به خود را و حس احترام به ذات و كرامت ذات را از دست مي‌دهد و يكسره سقوط مي‌كند. هر جامعه اي كه ايمان به خويشتن و احترام به كيان ذات و كرامت ذات خويشتن را از دست بدهد محكوم به سقوط است. اقبال معتقد است كه جامعه اسلامي‌در حال حاضر در برخورد با تمدن و فرهنگ غربي دچار تزلزل شخصيت و از دست دادن هـويـت شـده اسـت. نـخستين كار لازمي‌كه مصلحان بايد انجام دهند بازگرداندن ايمان و اعتقاد اين جامعه به خود واقعي او يعني فرهنگ و معنويت اسلامي‌است و اين است فلسفه خودي. اقبال در اشعار و مقالات و سخنرانيها و كنفرانسهاي خود همواره كوشش دارد مجدها و عظمتها و فرهنگها و لياقتها و شايستگي‌هاي اين امت را به ياد آورد و بار ديگر او را به خودش مؤ من سازد. اقبال كه در سن دوسالگي دچار ضعف چشم راست شده بود و پزشكان آن زمان از چشمش خون گرفته بودند و به قول خودش چشمش را از آن موقع ضايع كرده بودند در سالهاي آخر عمر با كم بينايي مواجه شد تا اينكه نتوانست حتي دوستانش را به سهولت بشناسد. وي از بيماري حلق و نارساييهاي گوارشي نيز رنج مي‌برد و به التهاب حلق دچار شده و صدايش خفه گشت. اين باعث شد تا او نتواند به كار قضاوت نيز ادامه دهد. بدين ترتيب اقبال در سال 1934 به گلودرد و در سال 1938 به تنگي نفس و ضعف قلب دچار گرديد و سرانجام اين دانشمند بزرگ كه به راستي احياگر سترك فكر ديني در مشرق زمين بود بيست و يكم آوريل 1938 در ساعت پنج صبح روز پنجشنبه بيستم ماه صفر 1357 هجري قـمـري در سـن 61 سـالـگـي با عزت و سربلندي درخشاني در پاكستان چشم از جهان فرو بست. يادش گرامي‌باد!دارند.
نويسنده : محمدحسن نقوي
به نقل از روزنامه مردم سالاری یکشنبه 18/8/1392 شماره 3336