یکی از مهمترین مضامین تعلیمی قرآن این است که آدمی را به فقر و ناتوانی همیشگی خودش التفات میدهد. آدمها که احساس کنند توانگر و آسیبناپذیر شدهاند، خیلی سرکشی میکنند: «إِنَّ الْإِنْسَانَ لَیَطْغَى * أَنْ رَآهُ اسْتَغْنَى/ حقا که انسان سرکشى مىکند همین که خود را بى نیاز پندارد»(علق:6و7)؛ احساس بینیازی و استغنا به استکبار […]
یکی از مهمترین مضامین تعلیمی قرآن این است که آدمی را به فقر و ناتوانی همیشگی خودش التفات میدهد.
آدمها که احساس کنند توانگر و آسیبناپذیر شدهاند، خیلی سرکشی میکنند: «إِنَّ الْإِنْسَانَ لَیَطْغَى * أَنْ رَآهُ اسْتَغْنَى/ حقا که انسان سرکشى مىکند همین که خود را بى نیاز پندارد»(علق:6و7)؛ احساس بینیازی و استغنا به استکبار میانجامد.
خداوند به ما یادآور میشود که گر چه ممکن است در میان خودمان و از جهت دارایی، برخی فقیر و برخی توانگر باشیم، اما در برابر خداوند، در برابر سرنوشت، در پیشگاه حقیقت و وجدان، همه فقیر، تنها و بییاوریم. «یَا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ / اى مردم شما به خدا نیازمندید و خداست که بى نیاز ستوده است.»(فاطر:15)؛ «وَاللَّهُ الْغَنِیُّ وَأَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ / خدا بىنیاز است و شما نیازمندید.»(محمد:38)
به هر درجه از توانگری و دارایی هم که برسیم، همچنان فقیریم و با توجه به این فقر ذاتی و وجودی، باید حد و اندازه بشناسیم و به گرداب نازفروشی و کبرآوری نغلتیم: «وَلَا تُصَعِّرْ خَدَّکَ لِلنَّاسِ وَلَا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحًا إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ / و از مردم [به نخوت] رخ برمتاب و در زمین خرامان راه مرو که خدا خودپسند لافزن را دوست نمىدارد.»(لقمان:18)
قرآن به ما میگوید روزگاران درازی پیش از تو بوده است که تو اصلا نبودهای. نامی نداشتهای و نشانی از تو در جهان نبوده است: «هَلْ أَتَى عَلَى الْإِنْسَانِ حِینٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ یَکُنْ شَیْئًا مَذْکُورًا / مدتى از روزگار بر انسان گذشت که هنوز چیزى قابل ذکر نبود.»(انسان:1)؛ هماکنون نیز وقتی بر سطح خاک گام بر میداری، خیال بَرَت ندارد که بینیاز شدهای. تو نه میتوانی از نظر بلندی به کوهها برسی و نه آن توان را داری که زمین را بشکافی: «وَلَا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحًا إِنَّکَ لَنْ تَخْرِقَ الْأَرْضَ وَلَنْ تَبْلُغَ الْجِبَالَ طُولًا / در زمین خرامان راه مرو، چرا که تو نه هرگز زمین را توانى شکافت و نه از بلندى هرگز سر به کوهها توانى رساند.»(اسراء:37)؛ به محدودیتهای خود واقف شو.
از طرفی، تو در برابر اجل و مرگ هم شکننده و فقیری و هیچ راه فراری نداری. در قصرهای بلند و شامخ هم که باشی، مرگ، راه را بر تو خواهد بست: «أَیْنَمَا تَکُونُوا یُدْرِکْکُمُ الْمَوْتُ وَلَوْ کُنْتُمْ فِی بُرُوجٍ مُشَیَّدَةٍ /هر جا که باشید -ولو در دژهاى استوار سر به فلککشیده، مرگ شما را فراخواهد گرفت.»(نساء:78)؛ وقتی هم که بمیری، هستی از هم نمیپاشد و رفتن تو، ضربهی سهمگینی به زندگی و هستی نخواهد زد. نه آسمان و نه زمین بر تو اشک نخواهند ریخت: «فَمَا بَکَتْ عَلَیْهِمُ السَّمَاءُ وَالْأَرْضُ / و آسمان و زمین بر آنان نگریست.»(دخان:29)
آدم خاکی، تو از خاک برآمدهای و به خاک باز خواهی گشت: «مِنْهَا خَلَقْنَاکُمْ وَفِیهَا نُعِیدُکُمْ وَمِنْهَا نُخْرِجُکُمْ تَارَةً أُخْرَى /از آن [خاک] شما را آفریدهایم، و به آن بازتان مىگردانیم، و بار دیگر از آن بیرونتان مىآوریم.»(طه:55)؛ در آغاز زندگی، در ضعف بودهای و در انتها نیز به ضعف بازخواهی گشت: «اللَّهُ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ ضَعْفٍ ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ ضَعْفٍ قُوَّةً ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ ضَعْفًا وَشَیْبَةً / خداوند کسى است که شما را از حالت ناتوانى آفرید، سپس بعد از آن ناتوانى توانایى پدید آورد، سپس [دوباره] پس از توانایى، ناتوانى و پیرى قرار دهد.»(روم:54)؛ اساساً خصیصهی وجودی تو، ضعف است. نباید از این فقر و ضعف ذاتی غفلت کنی: «وَخُلِقَ الْإِنْسَانُ ضَعِیفًا / و انسان، ناتوان آفریده شده است.»(نساء:28)
تو در پیشگاه خداوند، تنها و یکّه، حاضر میشوی و در مقام پاسخگویی به اعمال و اقداماتت، تنها و بییاور خواهی بود: «وَلَقَدْ جِئْتُمُونَا فُرَادَى کَمَا خَلَقْنَاکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَتَرَکْتُمْ مَا خَوَّلْنَاکُمْ وَرَاءَ ظُهُورِکُمْ وَمَا نَرَى مَعَکُمْ شُفَعَاءَکُمُ الَّذِینَ زَعَمْتُمْ أَنَّهُمْ فِیکُمْ شُرَکَاءُ لَقَدْ تَقَطَّعَ بَیْنَکُمْ وَضَلَّ عَنْکُمْ مَا کُنْتُمْ تَزْعُمُونَ / و به نزد ما یکه و تنها آمدهاید، چنانکه نخستین بار نیز شما را همینگونه آفریده بودیم، و آنچه از ناز و نعمت که به شما بخشیده بودیم در پس پشت خود رها کردهاید و شفیعانتان را که گمان مىکردید با [خدا در عبادت] شما شریک هستند، همراه شما نمىبینیم، پیوند بین شما گسسته شد و آنچه [شریک و شفیع] مىانگاشتید، بر باد رفت.»(انعام:94)؛ «وَنَرِثُهُ مَا یَقُولُ وَیَأْتِینَا فَرْدًا / و مدعیاتش را میراث مىبریم و به نزد ما یکه و تنها خواهد آمد.»(مریم:80)؛ «وَکُلُّهُمْ آتِیهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَرْدًا / و همگیشان روز قیامت یکه و تنها به نزد او آیند.»(مریم:95)
مبادا داراییها و داشتههایت چنین توهمی در تو بیافرینند که رویینتن شدهای. «شکاریم یکسر همه پیشِ مرگ». آشیل و اسفندیار هم باشی، پاشنهای و یا چشمانی آسیبپذیر داری. حواست جمع باشد که دنیا فریفتهات کند و احساس نیازمندی و فقیری را از تو نستاند: «فَلَا تَغُرَّنَّکُمُ الْحَیَاةُ الدُّنْیَا وَلَا یَغُرَّنَّکُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ / پس زندگانى دنیا شما را نفریبد، و [شیطان] فریبکار شما را نسبت به خداوند فریفته نگرداند.»(لقمان: 33/ فاطر: 5)
مبادا، حامیان و طرفداران و ستایندگانت، تو را دچار این پندار ناراست کنند که در برابر سرنوشت، مرگ، تنهایی و آسیبپذیری، مقاوم هستی.
توجه به مرگی که هر لحظه در کمین توست: «قُلْ إِنَّ الْمَوْتَ الَّذِی تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلَاقِیکُمْ /گو همان مرگى که از آن مىگریزید، روىآور به شماست.»(جمعه:8)؛ «کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ / هر جاندارى چشنده [طعم] مرگ است»(انبیا:35/ عنکبوت:57 / آلعمران:185)، توجه به ناتوانی دوران کودکی و ناتوانی و درماندگی دوران پیری و سالخوردگی: «ثُمَّ نُخْرِجُکُمْ طِفْلًا ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّکُمْ وَمِنْکُمْ مَنْ یُتَوَفَّى وَمِنْکُمْ مَنْ یُرَدُّ إِلَى أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِکَیْلَا یَعْلَمَ مِنْ بَعْدِ عِلْمٍ شَیْئًا / سپس شما را که کودکى شدهاید [از شکم مادر] بیرون مىآوریم که به کمال بلوغتان برسید، و بعضى از شما جانشان گرفته مىشود، و بعضى به حد اعلاى فرتوتى بازبرده شود، چندانکه پس از دانستن [بسیارى چیزها] چیزى نداند.»(حج:5)؛ توجه به به مقدّراتی که تو را در قبضهی خود دارند، موجب فروتنیات میشود. باعث میشود خودت را گم نکنی و نبازی. از دیگران روی مگردانی و به داراییهایت غرّه نشوی. فریب نخوری و نخوت و مباهات در روانت رخنه نکند.
ما همه فقیریم، حتی وقتی در اوج دارایی و توانگری باشیم.
درویش و غنی بندهی این خاک دَرند
آنان که غنیترند، محتاجترند
(گلستان سعدی، باب اول)
عارفان به درستی، ضرورت این حالِ «نیاز» را برای تقرب به آستان خداوند درک کردهاند و گفتهاند بهترین چیزی که میتوان به درگاه بینیازی خداوند بُرد، «نیاز» است و از نمازهای بینیاز، کاری ساخته نیست.
«زیره به کرمان بری چه قیمت و چه نرخ و چه آب روی آرد؟ چون چنین بارگاهی است، اکنون او بینیاز است تو نیاز ببر، که بینیاز نیاز دوست دارد، به واسطهی آن نیاز از میان این حوادث ناگاه بجهی. از قدیم چیزی به تو بپیوندد و آن عشق است. دام عشق آمد و در او پیچید، که یُحبُّونه تأثیر یُحبُّهم است.»(مقالات شمس تبریزی)
«.. . آب دیده بیآن نیاز، و نماز بینیاز، تا لب گور بیش نرود؛ از لب گور باز گردد با بازگردندگان. آنچه با نیاز بود در اندرون گور در آید، و در قیامت با او بر خیزد و همچنین تا بهشت و تا به حضرتِ حق، پیش پیشِ او میرود.»(همان منبع)
از بایزید بسطامی نقل است که گفته است:
به سینهی ما آواز دادند که: «ای بایزید! خزاین ما از طاعت مقبول و خدمت پسندیده پُر است. اگر ما را میخواهی چیزی بیاور که ما را نبود.» گفتم: «خداوندا! آن چه بود که تو را نباشد؟» گفت: «بیچارگی و عجز و نیاز و خواری و شکستگی»(تذکرةالاولیا، عطار نیشابوری)
هم او گفته است:
به همهی دستها درِ حق بکوفتم؛ آخر تا به دست نیاز نکوفتم، نگشادند؛ و به همهی زبانها بار خواستم، تا به زبان اندوه بار نخواستم، بار ندادند. به همهی قدمها به راه او برفتم، تا به قدم ذلّ نرفتم، به منزلگاه عزت نرسیدم.»(همان منبع)
شیخ ابوبکر شبلی گفته است: «عصا کِشِ من نیاز است.»(همان منبع)
به فقر و ضعف دائمی خود که واقف شوی، ملایمتر، پذیرندهتر و فروتنانهتر با همنوعانت، با طبیعت و با خداوند، تعامل خواهی کرد. نگذاریم نیازمندی ما به خداوند رنگ ببازد و با نظر به داشتهها و تواناییهای خود، از فقر ذاتی و نیازمندی وجودی خود غفلت کنیم.
یا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ….
نویسنده: صدیق قطبی
منبع: اصلاح وب