جهان بدون معنا، جهانی دردناک، تاریک و بسیار سخت است. بیمعنایی دردی است “که غیر مردن هیچش دوا نباشد.” شاید گرایش به معنویت نزد انسان صنعتی و پیشرفته در جهان معاصر، بدین سبب است که آنان با فقدان معنای هستی روبرو شده اند. معنایی که لبه ی تیز وقایع و رویدادها را کند می کند. […]
جهان بدون معنا، جهانی دردناک، تاریک و بسیار سخت است. بیمعنایی دردی است “که غیر مردن هیچش دوا نباشد.” شاید گرایش به معنویت نزد انسان صنعتی و پیشرفته در جهان معاصر، بدین سبب است که آنان با فقدان معنای هستی روبرو شده اند. معنایی که لبه ی تیز وقایع و رویدادها را کند می کند. معنویت، رخ دادهای تلخ و دردهای چاره ناپذیر را چنان تفسیر می کند که از آن میانه، معنایی قابل فهم استخراج گردد و اندوه آدمی را بکاهد. آدمیان رنجهای سنگین، اما با معنا را آسان تر از رنجهای سبک، اما بیمعنا بر دوش می کشند. شانههای آدمی در برابر فقدان معنا شکننده است.
رنج(حتی اگر کم باشد)، اگر نزد آدمی فاقد معنا باشد، تحملش سخت است. آن چه رنجهای بزرگ را تحمل کردنی می کند، معنای آن است. مهم این است که ما رنجهای مان را چگونه معنا می کنیم و آنها را چگونه می فهمیم. آن چه اهمیت دارد، تفسیری است که بر روی واقعیتهای ناخوشایند می نهیم. وقتی نمی توان رنج را تغییر داد، و ناممکنها را ممکن ساخت، آدمی تمایل می یابد که آن را تفسیر کند. اگر رنج را نمی توان از زیستگاه آدمی بیرون راند، اگر بیماری، دردها و اندوههای بنیادین را نمی توان ریشه کن کرد، اما می توان آنها را به گونهای تفسیر کرد که دست کم تحملشان از طاقت انسانی بیرون نباشد.
اصلا جهان از ورای تفسیر است که ادراک می شود. این تفسیر ما از واقعیتها است که کنش و واکنش ما را تعیین می کند. ما جهان را و پدیدهها را تفسیر می کنیم تا اولا، آنها را بشناسیم. و ثانیا، شیوه ی کنش مان را معلوم کنیم. به تعبیر دیگر، تفسیر آدمی از واقعیت، دو کارکرد مبنایی دارد. اولا کارکرد معرفتی – شناختی و ثانیا کارکرد کنشی. بنابر این، تفسیر رنج است که اهمیت می یابد نه خود رنج. تفسیر بیماری و درد پر اهمیت می شود و نه خود بیماری.
معنای وقایع مه آلود رنج آور، چگونه و از کجا به دست می آید؟ با اتکا به چه منبعی می توان معنای رویدادهای تلخ را فهمید؟ آدمیان در مواجهه ی با واقعیتهای دردناک چه واکنشی نشان می دهند؟
از سپیده دم تاریخ تا کنون، آدمی برای معنا کردن واقعیتهای تلخ (به ویژه برای آن دسته از واقعیتها که چارهای ازآن نمی دیده است)، از مفاهیم دینی و جهت گیریهای مذهبی بهره برده است. مهمترین منبعی که اشخاص برای پاسخ گویی به پرسش از معنای رنج، به آن مراجعه کرده و می کنند، باورهای متافیزیکی و اعتقادات دینی است. دین ورزی و ایمان گرایی، معنای غایی رویدادهای ناخوشایند را فراهم می کنند و افراد با تاسی به آن معناها است که می توانند سختترین شرایط را بر دوش بکشند. آن گونه که روان شناسان گفته اند، داغدیدگی (داغ فرزند) بیشترین رنج را برای آدمی ایجاد می کند و روح شخص را در زیر بار سنگین آن خرد می نماید. اما همین رنج بزرگ، وقتی قابل تحمل می شود که در پرتو ادبیات دینی، تفسیر گردد و با جهت گیری مذهبی با آن مواجه شود. معنای دینی دردها و رنج ها، به آدمی کمک می کند که نشاط از دست رفته، باز گردد و بیاطمینانی و تنهایی، جای خود را به اطمینان و آرامش دهد.
همان گونه که ایوب پیامبر، قهرمان رنج و بیماری، آن همه مصیبت، بیماری و شکست را در زندگیاش بر دوش کشید، بیآن که لب به شکایت بگشاید، پیروزمندانه و سربلند از آن بیرون آمد. دین داران، رنجها را امتحان الهی می دانند، معتقدند که کشیدن این گونه رنج ها، از بار گناهانشان می کاهد، برخی معتقدند که در پس و پشت امور ناخوشایند، مصلحت هایی نهفته است که ما انسانها از آن بیخبریم، باور دارند که مصایب و تلخی ها، آدمی را به تعالی می رسانند، برخی باور دارند که جام لبالب از شراب تلخ را به کسانی می دهند که محبوب خداوندند. شکستن کوزه ی آسایششان را از آن رو می دانند که لابد معشوق ازلی، نظری به آنان داشته است، و تفسیرهایی از این قبیل. در اینجا سخن بر سر درستی و یا احیانا نادرستی معنایی نیست که به رنج می دهیم، بلکه بر نتایج و آثاری است که معنای رنج، بر قدرت تحمل و آرامش ما می گذارد.
به قلم: علی زمانیان