به آسمان هفتم رفت و به زمین آمد. لباسش را میدوخت، گوسفندش را میدوشید، خانهاش را جارو میزد، با فقرا بر یک سفره مینشست و به آنان توجه میکرد… این است پیامبرم محمد، هر چه برتر میرفت، متواضعتر میشد. درود و سلام خدا بر او باد. با یارانش بیرون میشد، قرار […]
به آسمان هفتم رفت و به زمین آمد.
لباسش را میدوخت،
گوسفندش را میدوشید،
خانهاش را جارو میزد،
با فقرا بر یک سفره مینشست و به آنان توجه میکرد…
این است پیامبرم محمد، هر چه برتر میرفت، متواضعتر میشد. درود و سلام خدا بر او باد.
با یارانش بیرون میشد،
قرار میگذاشتند گوسفندی بپزند.
یکی میگفت: من گوسفند را ذبح میکنم.
دیگری میگفت: من پوست میکنم.
سومی میگفت: من تکه تکهاش میکنم.
او میفرمود: من هم هیزم جمع آوری میکنم.
این پیامبرم محمد است، نمیخواهد با دیگران فرق داشته باشد. درود و سلام خدا بر او باد.
مال و اموال زیادی به دستش رسیده است،
آنها را بین مردم تقسیم میکند، اما خود و خانوادهاش را فراموش میکند.
در حالی وفات میکند که سپرش در عوض یک پیمانه جو در پیش مردی یهودی به گرو است.
این محمد، پیامبر من است، در عین نداری بینیاز است. درود و سلام خدا بر او باد
در مسجد به نماز میایستد، چون به سجده میرود نوهاش حسن بر پشتش سوار میشود، تا نوهی عزیزش بلند نمیشود سر از سجده بر نمیدارد.
در نماز صدای گریهی کودکی را میشنود، نماز را کوتاه میکند، مبادا مادری نگران فرزند دلبندش شود.
این است پیامبرم محمد، رحمت خدا بر جهانیان. درود و سلام خدا بر او باد.
به یارانش اجازه نمیهد به احترامش برخیزند، روزی به احترامش برمیخیزند، آثار نارضایتی بر پیشانیش هویداست.
حسان بن ثابت که ناراحتیش را میبیند میسراید:
عزیز است و به عزت در کمال است
محمد، هادی صاحب جمال است
اگر پیشش نایستد صاحب عقل
یقین میدان که از اهل ضلال است
و او می خندد.
این پیامبرم محمد است، عذر معذور را میپذیرد. درود و سلام خدا بر او باد.
اللهم صل وسلم وبارك على الحبيب المصطفى
وعلى آلِه وصحبه وسلم تسليما كثيراً.
ترجمه: حسین سلیمان پور